اکاره


برابر پارسی: دست کم گیری، روی آوردن

لغت نامه دهخدا

اکاره. [ اَک ْ کا رَ ] ( ع ص ) اکارة. برزگر. || دهقان ساکن یک ده که سهمی از زمینهای دایر ندارد و برای کار کردن به دیه های مجاور می رود. ج ، اَکَرَة. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - برزگر. ۲ - دهقانی ساکن یک ده که سهمی از زمینهای دایر ندارد و برای کار کردن بدیه های مجاور میرود جمع : اکره.
یا اکارت . خوار پنداشتن کسی را سست و ناتوان شمردن .

گویش مازنی

/akaare/ کشاورز بی زمین که به روی زمین عاریتی کشت کند - بی کاره ۳بیگانه

پیشنهاد کاربران

بپرس