اکاحه


برابر پارسی: چیره گری، دادن، زبردستی

لغت نامه دهخدا

( اکاحة ) اکاحة. [ اِ ح َ ] ( ع مص ) چیره گردیدن در کارزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || دادن عطا. دهش ، گویند: ما اکاحه ؛ ای ما اعطاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دادن. ( آنندراج ).

اکاحة. [ اِ ح َ ] ( ع مص ) هلاک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کارگر شدن شمشیر. گویند: ما اکاح فیه السیف ؛ شمشیر در آن کارگر نشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس