اک

/~Ak/

مترادف اک: ( آک ) آسیب، آفت، آهو، عیب، وصمت، بد، شرور، شریر

لغت نامه دهخدا

( آک ) آک. ( اِ ) بعض فرهنگ نویسان ما این صورت را آورده و بدان معنی آسیب ، آفت ، عاهت ، عیب ، عار و آهو و زشتی داده اند. و در کلمه ده آک ، صورتی از ضحّاک نیز می آورند که چون ضحّاک صاحب ده عیب : زشتی ، کوتاهی ، بیدادگری ، بیشرمی ، بسیارخواری ، بدزبانی ، دروغگوئی ، شتابکاری ، بددلی و بی خردی بوده او را ده آک خوانده اند. و حمزه اصفهانی در کتاب خود تاریخ سنی ملوک الأرض گوید: «بیورسب ، ده آک ، اشتقاقه : ده ، اسم لعقد العشرة و آک اسم للاَّفة والمعنی انّه کان ذاعشر آفات احدثها فی الدنیا و لیس هذا موضع ذکرها و هذا لقب فی نهایة القبح فلمّا عرّبوه صار فی نهایة الحسن لأن ده آک لما عرّب انقلب الی ضحّاک و به یسمی فی کتب العربیّة و هو بیوراسف بن ارونداسف بن ریکاون...». و صاحب مجمل التواریخ نیز که ظاهراً مأخذیگانه او همین کتاب حمزه است گوید ضحّاک بیوراسپ ، او را بیوراسپ خوانند، و گویند بیور، اسپ تازی بهره ای [ ظ : بهرّای ] از زر و سیم پیش وی جنیبت کشیدندی... و پارسیان ده آک گفتندی از جهت آنکه ده آفت و رسم زشت در جهان آورد از عذاب و آویختن و فعلهاء پلید و آک را معنی زشتی و آفت است پس چون معرب کردند سخت نیکو آمد، ضحاک یعنی خندناک - انتهی. کلمه آک را فردوسی ، با احتیاجی که ضرورةً در قوافی پنجاه - شصت هزاربیت گاهی او را دست داده یک بار هم استعمال نکرده است. در شعرای سامانی و غزنوی با اینکه خباک و هباک و غساک و ستاک و ورکاک و فغاک و بساک و کراک و هزاک و کاک و شرفاک و آزفنداک و نظایر آن را قافیه کرده اند کلمه آک دیده نشده است. اسدی در گرشاسب نامه و هم در فرهنگ خود با اصراری که در ضبط نوادر و شوارد ورزیده ، آک را نیاورده. شعرای سلجوقی تا اندازه ای که فحص آن برای من میسر شده این لغت را بکار نبرده اند و سعدی و حافظ و بعض گویندگان دیگر که باین قافیه غزل و قطعه ای سروده اند این لفظ را ندارند. و در لغت های مترجم عربی به فارسی مانند مقدّمةالادب زمخشری و صراح قرشی و السامی میدانی و مهذب الاسماء ربنجنی و دستوراللغه نطنزی و دستورالاخوان قاضی محمد دهار و مصادر زوزنی ، در ترجمه کلمات عیب ، عار، وصمت ، نقیصه ، آفت ، عاهت ، صدمت ، ثلب ، قبح و مترادفات آنها بکلمه آک برنمیخوریم. و در تداول فارسی زبانان امروز نیز این لفظ شنیده نمیشود. تنها فرهنگ نویسان قرون اخیر از منصور شیرازی که ظاهراً همان غیاث الدین منصور دشتکی باشد بیت ذیل را برای لفظ و معنی آک شاهد می آورند : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آک ) ۱ - در آخر ریشه فعل مفرد امر حاضر گاه افاد. لیاقت و نسبت کند : خوراک پوشاک . ۲ - در آخر ریش. فعل مفرد امر حاضر گاه معنی صفت فاعلی دهد : سوزاک ( لغه بمعنی سوزنده و سوزاست ). ۳ - در آخر ریش. فعل مفرد امر حاضر گاه معنی صفت مفعولی دهد : کاواک . ۴ - در آخراسم افاد. نسبت و اتصاف کند : فزاک مغاک .
آسیب آفت حرف نسبت
بدی، درد، آسیب، آفت
ده از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین .

فرهنگ معین

( آک ) ( اِ. ) آسیب ، آفت .

فرهنگ عمید

( آک ) بدی، درد، آسیب، آفت.

گویش مازنی

/ak/ زشت

واژه نامه بختیاریکا

( اَک ) آخ؛ حرف تاسف؛ اَی
( اَک! ) اَی !

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَمْ أَکُ: هرگز نبودم
ریشه کلمه:
کون (۱۳۹۰ بار)

دانشنامه عمومی

اک (قزوین). اک ( جهت تمایز با اک تاکستان اک اقبال نامیده شده است ) یا ارک روستایی است در شهرستان قزوین و استان قزوین و در کشور ایران. این روستا طبق سرشماری سال ۲۰۱۵، 279 نفر از 56 خانواده جمعیت داشته است.
عکس اک (قزوین)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

در گویش مردم روستای اِسفاد واقع در خراسان جنوبی شهرستان زیرکوه، واژه "اُک" به چم "کمر خمیده یا پُشت خمیده" می باشد.
مثال: فلانی کمرش اُک شده است
این یک واژه اوستایی هست و با واژه آق در ترکی هم ریشه هست.
نتیچه : اک و آق در ترکی ریشه پارسی اوستایی دارد.
اک " Eck : برگرفته از زبان باستانی سانسکریت به معنی روح القدس ' روح حق ' روح نخستین . . . . ریشه واژه فارسی ( یک ) و واژه عربی ( حق )
آک یا آق یا آغ در ترکی یعنی سفید
آک در ترکی هم صفت میشود
دوست گل یارا یا یراق ترکی هست
مثال گولاک بولاک ، سولاک ، گالاک ، ییاک ، سالک باکل، بوراک ، یاراک ، دوراک ، اولاک ، گیراک ، یالاک ، آچاک
آکیدن = آسبیدن.
اصل واژه هندی و اروپایی در اوستایی شده āğk وāğō در پهلوی به āğ وāk بدل شده و در پارسی به آک. این واژه با لغت آق در ترکی به معنی سفید و دست نخورده هم معنی می باشد.
آک ( Aak ) :[اصطلاح دریانوردی]شناوری شبیه بارج با کف تخت که در هلند به منظور حمل و نقل و ماهیگیری از آن استفاده می شود.
اک:روستایی واقع درغرب دشت قروین و 5 کیلومتری جنوب شهر تاکستان، با توجه به داشتن خاک حاصلخیز و آب کشاورزی بلحاظ کشاورزی از مناطق سرسبز و آباد استان قزوین می باشد و از کلمه اک بر گرفته از زبان ترکی یعنی بکار ( محل کاشتن ) است.
بی معنی. تا=ا - کستان=ک. گرفته شده
آرش خدابنده ام. بچه اک . .
اک پنج کیلومتری تاکستان
به معنی بکار. . . کاشتن. . چون زبان روستامون ترکیه
روستایی با این نام در جاده قزوین به همدان نزدیک به روستای طیب حاج رضایی زمان پهلوی هم موجود هست
نو و تازه
آک به معنی پاک، نو
اک، اگ ( در عربی: اغ ) -
پسوند نسبت و دارندگی - پسوند فاعلی و انجام دهندگی اوستایی و فارسی میانه ( پهلوی )
مانند: دماغ، چراغ ( اوستا: چیتراک ) ، فراغ، تَِریاک، خوراک، پوشاک، چالاک، مغاک، خاشاک، نوشاک،
...
[مشاهده متن کامل]

سوزاک، یاراک، کلاک، آژفنداک، ماناک، باراک، آداک، آرشاک، ویراک -
مسواک، دماک، جوشاک و. . .

در زبان لری بختیاری به معنی
زخمی شدن. صدمه دیدن.
ابراز تآسف *آه. ای*
اک پام::پایم صدمه دید
اک وای دیدی چه اویی
:: ای وای دیددی چه شد
Ak
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس