اژکهان

لغت نامه دهخدا

اژکهان. [ اَ ک َ ] ( ص ) مردم کاهل وباطل و مهمل و بیکار. اژکان. ( برهان ). اژهن. ( اوبهی ). اژهان. و این کلمه تصحیف وژکهان است :
اشو گفت آنکه می بینی روانش
بدی اندر جهان کار اژکهانش.
زراتشت بهرام.

فرهنگ فارسی

اژکهن، اژکهان، وژکهان، وژکهن: کاهل، مهمل، تنبل، بیکاره، اژهان و اژهن نیزگفته اند
( صفت ) کاهل تنبل مهمل بیکاره .

فرهنگ عمید

کاهل، تنبل: اشو گفت آن که می بینی روانش / بُدی اندر جهان کار اژکهانش (زراتشت بهرام: لغت نامه: اژکهان ).

پیشنهاد کاربران

آهسته و خرد روی ، این واژه از سه بخش ساخته شده است بخش نخست "اژ" که به پارسی باستان و گویش سنندجی از کارواژه رفتن است و "که " به مانای خرد و کوچک وبخش سوم "ان" که پسوند است.

بپرس