اژه
/~eZe/
لغت نامه دهخدا
اژه. [ اِ ژِ ] ( اِخ ) پسر پاندیُن پادشاه اثینه. برادرزادگان وی ، پالانتیدها ( پسران پالاس ) وی را از تاج و تخت برکنار کردند، ولی اژه بیاری فرزند خود تِزِه بر آنان غلبه کرد و بتاج و تخت خود بازرسید. وی چون بخطا چنین پنداشت که مینتور تزه را بلعیده ، خود را در دریائی که بنام او به بحر اژه معروف است ، غرقه کرد. رجوع به ایران باستان ص 731 شود.
اژه. [ اِ ژِ ] ( اِخ ) ( دریای... ) نام قدیم دریای الجزایر . رجوع به ایران باستان ص 516 و 594 و 728 و 941 و 1192 و 2104 شود.
اژه. [ اَ ژَ / ژِ ] ( اِ ) آهک. کلس. ( برهان ) ( جهانگیری ). نوره. ( جهانگیری ) ( برهان ).
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
{perforator, perforateur (fr. )} [عمومی] دستگاهی برای آژدار کردن کاغذ یا محصولات کاغذی
دانشنامه آزاد فارسی
اژه (پادشاه باستانی). رجوع شود به:آیگیوس
wikijoo: اژه_(پادشاه_باستانی)
مترادف ها
اژه، مربوط به دریای اژه
پیشنهاد کاربران
اِژه ؛ دریای اژه با توجه به اینکه از خط استوا و منطقه ی حاره حدود ۴۰۰۰ کیلومتر فاصله دارد ولی چون در منطقه ی معتدل و مدیترانه واقع شده است و مدیترانه هم همان جور که از نامش پیداست منطبق بر اقلیم آن منطقه از تری و طراوت نام گذاری گردیده است. یعنی مدیترانه به مفهوم منطقه ای که مُد و مدل آن منطقه بر مبنای تری و طراوت می باشد و تری و طراوت نیز خود یکی از عوامل رطوبت و شرجی شدن و شارژ شدن رطوبت هوا می باشد فلذا دریای اژه نیز یکی از منابع بارگذاری و تولید ابر برای محیط زیست و طبیعت با جریان های هوایی که در آن منطقه هست به صورت غالب از غرب به شرق می باشد. بر همین مبنا دریای اژه نیز به مفهوم وجود انرژی برای ایجاد ابر در آن منطقه برای دیگر مناطق می باشد. که اگر کلمه ی اژه را بخواهیم در راستای مفاهیم و زنجیره کلمات تفسیر کنیم مرتبط با کلمه ی آج می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
آج ؛ ریشه ی اصلی این کلمه ی دو حرفی حرف ( ج ) می باشد. حرف ج در قوانین پیدایش کلمات قابل تبدیل به چهار حرف ( چ ش ژ ز ) می باشد. ذات رفتاری و آوایی این پنج حرف منطبق بر عالم واقع، نمایانگر وجود یک جریانی از انتقال انرژی و ماده و سیال و غیره می باشد. مانند کلمه شارش شَرَیان جریان جنبش شارژ شرجی چاچی چاچ آچار آژان اِژه آجیر اَژدر ژن شتاب آش عیش آشتی آشیان آشیانه اَجْر اَجیر اُجْرَت اِجاره جوش و فراوان از این دست کلمات که با پدیده ی جریان انرژی در دو جهت دریافت و پرداخت سر و کار داشته باشد.
فلذا کلمه آج که حرف آ در این کلمه باب یا درب ورود به مفهوم کلمه در ذهن می باشد و حرف ج در این کلمه نمایانگر وجود یک جریانی در یک پدیده می باشد به مفهوم هر چیزی که دارای انرژی یا جریانی از انرژی و یا با انرژی سر و کار داشته باشد می باشد. مانند کلمه آجر به مفهوم گرما دیده و پخته شده مانند اجاق به مفهوم گرما دهنده مانند آچار به مفهوم انتقال دهنده نیرو، آجار که نوعی سبزی تره ای وحشی با ریشه ی غده دار مانند سیر می باشد به مفهوم انرژی زا مانند جان به مفهوم دارای انرژی و حرارت مانند ژن به مفهوم انتقال دهنده انرژی در یک بُعد دیگر مانند آژان به مفهوم فرد حکومتی دارای قدرت مانند شیرین و شور و شیر به مفهوم انرژی دهنده و فراوان از این دست کلمات.
آجر؛ به مفهوم گرما دیده و پخته شده.
خِشت؛ با توجه به ذات حرف خ و ذات حرف ش در میان این کلمه به مفهوم آجر گرما دیده و خشک شده.
... [مشاهده متن کامل]
آج ؛ ریشه ی اصلی این کلمه ی دو حرفی حرف ( ج ) می باشد. حرف ج در قوانین پیدایش کلمات قابل تبدیل به چهار حرف ( چ ش ژ ز ) می باشد. ذات رفتاری و آوایی این پنج حرف منطبق بر عالم واقع، نمایانگر وجود یک جریانی از انتقال انرژی و ماده و سیال و غیره می باشد. مانند کلمه شارش شَرَیان جریان جنبش شارژ شرجی چاچی چاچ آچار آژان اِژه آجیر اَژدر ژن شتاب آش عیش آشتی آشیان آشیانه اَجْر اَجیر اُجْرَت اِجاره جوش و فراوان از این دست کلمات که با پدیده ی جریان انرژی در دو جهت دریافت و پرداخت سر و کار داشته باشد.
فلذا کلمه آج که حرف آ در این کلمه باب یا درب ورود به مفهوم کلمه در ذهن می باشد و حرف ج در این کلمه نمایانگر وجود یک جریانی در یک پدیده می باشد به مفهوم هر چیزی که دارای انرژی یا جریانی از انرژی و یا با انرژی سر و کار داشته باشد می باشد. مانند کلمه آجر به مفهوم گرما دیده و پخته شده مانند اجاق به مفهوم گرما دهنده مانند آچار به مفهوم انتقال دهنده نیرو، آجار که نوعی سبزی تره ای وحشی با ریشه ی غده دار مانند سیر می باشد به مفهوم انرژی زا مانند جان به مفهوم دارای انرژی و حرارت مانند ژن به مفهوم انتقال دهنده انرژی در یک بُعد دیگر مانند آژان به مفهوم فرد حکومتی دارای قدرت مانند شیرین و شور و شیر به مفهوم انرژی دهنده و فراوان از این دست کلمات.
آجر؛ به مفهوم گرما دیده و پخته شده.
خِشت؛ با توجه به ذات حرف خ و ذات حرف ش در میان این کلمه به مفهوم آجر گرما دیده و خشک شده.
اَژهَ در زبان لکی یعنی ۱. از آن و مانند و نظیر آن و اسم اشاره است برای برای اشاره به کسی یا چیزی یا . . .
آژه گاه به معنای جایگاه و مرکز نیز می باشد
اژیه، به معنی گودترین نقطه در یک منطقه. گودال، جایی که در آن آب می ایستد. من ساکن اژیه هستم. و گودترین قسمت زاینده رود دقیقا در شهر اژیه میباشد و بعد از اژیه وارد تالاب گاوخونی می گردد. کتاب و دیکشنری
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
بخاطر وجه تسمیه اژه، اژیه زیاد مطالعه کردم و اکثرا به معنی گودترین جای یک منطقه گفته تعریف شده است. نظام زاده اژیه ای
اژه از ریشه پهلوی �اوش� ( ōš ) به معنی �جایگاه تلوی خورشید� و بیرون آمدن آفتاب است.
در زبان پارسی پهلوی به شرق �اوش استر� می گفتند که که دو بخش اوش ( آفتاب ) و استر ( بالا آمدن ) ساخته شده بود و به معنی سرزمین برآمدن آفتاب بود. از این ریشه چندین نام گیتاشناسی ساخته شده است:
... [مشاهده متن کامل]
.
آستارا ( گیلان ) : شرق کوفکاس
آستاراخان ( روسیه ) : استر ( شرق ) گان ( سرزمین )
استرآباد ( گرگان ) : آبادی شرقی
استر اوشان ( تاجیکستان ) : سرزمین شرقی
آستریا ( اتریش ) : سرزمین شرقی
اوش: شهری در شرق ایران بزرگ، در قرقیزستان امروزی
در زبان پارسی پهلوی به شرق �اوش استر� می گفتند که که دو بخش اوش ( آفتاب ) و استر ( بالا آمدن ) ساخته شده بود و به معنی سرزمین برآمدن آفتاب بود. از این ریشه چندین نام گیتاشناسی ساخته شده است:
... [مشاهده متن کامل]
.
آستارا ( گیلان ) : شرق کوفکاس
آستاراخان ( روسیه ) : استر ( شرق ) گان ( سرزمین )
استرآباد ( گرگان ) : آبادی شرقی
استر اوشان ( تاجیکستان ) : سرزمین شرقی
آستریا ( اتریش ) : سرزمین شرقی
اوش: شهری در شرق ایران بزرگ، در قرقیزستان امروزی
اژه تقریبا یک نام دخترانه و اصیل ترکی است
اِژه. به معنای طلوع