اپولوژی

پیشنهاد کاربران

آپولوژی ( به یونانی: απολογία ) ( به فارسی: دفاعیه ) یکی از مکالمات افلاطون است. افلاطون در این رساله گزارشی از خطابهٔ دفاعی سقراط ارائه داده است. بر اساس رسالهٔ آپولوژی؛ در ابتدا اتهام سقراط به او فهمانده می شود و سپس سقراط در مقام دفاع از خود برمی آید. او منکر آن است که جوانان را فاسد کرده باشد. سقراط شرح می دهد چگونه غیبگوی معبد دلفی او را داناترین افراد بشر دانسته، در حالی که تنها علمی که او دارد؛ علم به جهل خویشتن و ناچیزی علم بشر در برابر علم خداست.
...
[مشاهده متن کامل]

سقراط می گوید که او منکر خدایان آتن است، خود به خدایی یگانه باور دارد. او تعلیم فلسفه را وظیفه ای می داند که از سوی خدا به او محوّل شده و او اطاعت خدا را بر اطاعت مردم ترجیح می دهد. پس از پایان این خطابه، قضات حکم به سرکشیدن جام زهر صادر می کنند، و سقراط خطابه ای نهایی ایراد می کند که در آن بیش از پیش، از اعتقادش به زندگی پس از مرگ سخن می گوید.
سقراط نخست آنیتوس و ملتوس را به زبان آوری متّهم می کند و این اتّهام را که بر خود وی بسته بودند، رد می کند. او می گوید که فقط در بیان حقیقت زبان آور است؛ اگر به عادت مألوف خود سخن بگوید و نه به صورت «خطابهٔ مدوّنی که به صنایع و لطایف مزّین باشد، » نباید بر او خشم بگیرند. وی بیش از هفتاد سال دارد و تاکنون در محکمه ای حضور نیافته است، و بنابراین اگر طرز بیانش خلاف رسم محاکم است، باید او را معذور بدانند.
آن گاه می گوید که علاوه بر مدّعیان رسمی، گروه بزرگی مدّعی غیررسمی نیز دارد، که از زمانی که قضاّت کودکانی بیش نبوده اند، همه جا از «سقراط، که مردی است دانا و دربارهٔ آسمان های زبرین می اندیشد، و در زمین زیرین کاوش می کند و بد را خوب جلوه می دهد، » سخن گفته اند. این اتّهام دیرینه از جانب افکار عمومی، از اتّهامات رسمی خطرناک تر است، خاصّه آن که او نمی داند واردکنندگان این اتّهامات چه کسانی هستند.
سقراط در پاسخ این دشمنی های دیرینه می گوید که وی مردی عالم نیست. سقراط می گوید که یک بار از معبد دلفی دربارهٔ داناترین افراد پرسیده اند و پاسخ آمده که از سقراط داناتر نیست. سقراط خود از این بابت مبهوت و متحیّر است؛ زیرا او می داند که دانشی ندارد؛ و خدا نیز ممکن نیست دروغ بگوید. بدین سبب سقراط به نزد کسانی می رود که به دانایی معروف بوده اند. نخست به نزد سیاست مداری می رود که «برخی او را دانا می شمردند، و خود او باز خود را داناتر می دانست. » امّا به زودی در می یابد که او دانا نیست. سپس به سراغ شاعران می رود و از آن ها می خواهد قطعاتی از آثار خودشان را برای او توضیح دهند؛ ولی شاعران از عهدهٔ این کار برنمی آیند. «آن گاه دانستم که شعر سرودن شاعران از فرط دانایی نیست، بلکه بر اثر نوعی نبوغ و الهام است. » سپس به نزد صنعتگران می رود، ولی اینان را نیز به همان اندازه مأیوس کننده می یابد.

اپولوژیاپولوژی
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/آپولوژی_(افلاطون)

بپرس