رفته با بازوش از تندی مرکب آستین
گشته آونگانش از پهلوی استر پوستین.
جلال الدین خوافی.
- آونگان شدن ؛ آویزان شدن.- آونگان کردن ؛ آویختن.
اونگان. [ اُ ] ( اِ ) باصطلاح دواسازی هر ماده دسم و سفت و غلیظی که بروی جزء معلول تمریخ کنند مانند اونگان خاکستری. ( ناظم الاطباء ).