اول آمدند … ( انگلیسی: First they came . . . ) نوعی نثر اعتراف گونه پساجنگی نوشته کشیش لوتریان آلمانی، مارتین نیمولر ( ۱۸۹۲–۱۹۸۴ ) است. این نثر دربارهٔ بزدلی اینتلیجنتسیا و برخی از روحانیون آلمانی—شامل نیمولر، بنا به اعتراف خود او—به دنبال به قدرت رسیدن نازی ها و پاکسازی فزاینده اهداف انتخابی شان پس از در دست گرفتن قدرت است. تا کنون نسخه ها و اقتباس های متعددی از اصل این نثر به زبان انگلیسی منتشر شده است. مضامین اصلی این اثر شامل آزار و شکنجه، احساس گناه، توبه و مسئولیت پذیری شخصی است.
... [مشاهده متن کامل]
مشهورترین نسخه های این اعتراف به زبان انگلیسی، نسخه های ویرایش شده ای هستند که در دهه ۱۹۵۰ میلادی و در قالب شعر منتشر شدند. موزه یادبود هولوکاست متن زیر را به عنوان یکی از نسخه های متعدد منتشرشده در قالب شعر از این سخنرانی، نقل کرده است:
نسخه طولانی تری که توسط مؤسسه روز یادبود هولوکاست، یک خیریه تأسیس شده توسط دولت بریتانیا، منتشر شده، در زیر آمده است:
مارتین نیمولر یک کشیش لوتریان آلمانی متولد لیپ اشتات، آلمان، در سال ۱۸۹۲ بود. نیمولر در ابتدا یک ضد کمونیست و پشتیبان به قدرت رسیدن آدولف هیتلر بود. با این حال، پس از کسب قدرت، هیتلر بر برتری دولت بر دین تمرکز کرد و همین باعث سرخوردگی نیمولر شد. او سپس به رهبر گروهی از روحانیون آلمانی که مخالف هیتلر بودند، تبدیل شد. در سال ۱۹۳۷، او بازداشت و برای کار اجباری به زاخسنهاوزن و داخائو فرستاده شد. در سال ۱۹۴۵، نیمولر توسط متفقین آزاد شد. او به کارش به عنوان یک روحانی در آلمان ادامه داد و پس از جنگ جهانی دوم، به یکی از چهره های پیشرو در طلب توبه و اصلاح برای مردم آلمان تبدیل شد.
نیمولر در جریان سخنرانی اش برای کلیسای اعتراف در فرانکفورت در ۶ ژانویه ۱۹۴۶، اعتراف کرد. بخشی از ترجمه اعتراف او در زیر آمده است:
. . . کسانی که در آن زمان در اردوگاه ها به کار گرفته می شدند، کمونیست بودند. چه کسی بهشان اهمیت می داد؟ ما می دانستیم، در روزنامه ها چاپ شده بود. چه کسی صدایش درآمد؟ احیاناً کلیسای اعتراف چیزی گفت؟ ما فکر کردیم: کمونیست ها، آن مخالفان دین، آن دشمنان مسیحیت— «آیا من باید حافظ برادرم باشم؟»
آن ها سپس از شر بیماران خلاص شدند، همان ها که بهشان لاعلاج می گفتند. من مکالمه ای را که با یکی از افرادی که ادعا می کرد مسیحی باشد داشتم، به یاد می آورم. او گفت: شاید کار درست همین است، این بیماران لاعلاج فقط برای دولت هزینه می تراشند، آن ها فقط باری بر دوش خودشان و دیگران هستند. آیا بهترین راه برای همه این نیست که از میان حذف شوند؟ فقط در این زمان بود که توجه کلیسا جلب شد.

... [مشاهده متن کامل]
مشهورترین نسخه های این اعتراف به زبان انگلیسی، نسخه های ویرایش شده ای هستند که در دهه ۱۹۵۰ میلادی و در قالب شعر منتشر شدند. موزه یادبود هولوکاست متن زیر را به عنوان یکی از نسخه های متعدد منتشرشده در قالب شعر از این سخنرانی، نقل کرده است:
نسخه طولانی تری که توسط مؤسسه روز یادبود هولوکاست، یک خیریه تأسیس شده توسط دولت بریتانیا، منتشر شده، در زیر آمده است:
مارتین نیمولر یک کشیش لوتریان آلمانی متولد لیپ اشتات، آلمان، در سال ۱۸۹۲ بود. نیمولر در ابتدا یک ضد کمونیست و پشتیبان به قدرت رسیدن آدولف هیتلر بود. با این حال، پس از کسب قدرت، هیتلر بر برتری دولت بر دین تمرکز کرد و همین باعث سرخوردگی نیمولر شد. او سپس به رهبر گروهی از روحانیون آلمانی که مخالف هیتلر بودند، تبدیل شد. در سال ۱۹۳۷، او بازداشت و برای کار اجباری به زاخسنهاوزن و داخائو فرستاده شد. در سال ۱۹۴۵، نیمولر توسط متفقین آزاد شد. او به کارش به عنوان یک روحانی در آلمان ادامه داد و پس از جنگ جهانی دوم، به یکی از چهره های پیشرو در طلب توبه و اصلاح برای مردم آلمان تبدیل شد.
نیمولر در جریان سخنرانی اش برای کلیسای اعتراف در فرانکفورت در ۶ ژانویه ۱۹۴۶، اعتراف کرد. بخشی از ترجمه اعتراف او در زیر آمده است:
. . . کسانی که در آن زمان در اردوگاه ها به کار گرفته می شدند، کمونیست بودند. چه کسی بهشان اهمیت می داد؟ ما می دانستیم، در روزنامه ها چاپ شده بود. چه کسی صدایش درآمد؟ احیاناً کلیسای اعتراف چیزی گفت؟ ما فکر کردیم: کمونیست ها، آن مخالفان دین، آن دشمنان مسیحیت— «آیا من باید حافظ برادرم باشم؟»
آن ها سپس از شر بیماران خلاص شدند، همان ها که بهشان لاعلاج می گفتند. من مکالمه ای را که با یکی از افرادی که ادعا می کرد مسیحی باشد داشتم، به یاد می آورم. او گفت: شاید کار درست همین است، این بیماران لاعلاج فقط برای دولت هزینه می تراشند، آن ها فقط باری بر دوش خودشان و دیگران هستند. آیا بهترین راه برای همه این نیست که از میان حذف شوند؟ فقط در این زمان بود که توجه کلیسا جلب شد.
