اوقات تلخی

/~owqAttalxi/

برابر پارسی: ترشرویی، تندی

معنی انگلیسی:
anger, indignation, rating, ill humouracrimony, embitterment

فرهنگ فارسی

۱ - عبوسی ترشرویی . ۲ - خشمگینی . یا بااوقات تلخی . با عصبانیت : با اوقات تلخی گفت ...

مترادف ها

dudgeon (اسم)
رنجش، غیظ، اوقات تلخی، دسته خنجر

tantrum (اسم)
خشم، غیظ، کج خلقی، اوقات تلخی، قهر

پیشنهاد کاربران

کلمه تلخی از تلخکی و افیون می اید و اوقات همان زمانهایی است که کام تلخ ، ذهن بیمار ، دهان تلخ و شخص نعشه و بدگمان به همه چیز و همه کس میشود و دهان او و کلام او هم تلخ مشود و مثال بارز رفتار یک معتاد به تلخی و اوقات تلخ و ناراحتیست
اوقات تلخی: ترش روئی، بد خوئی، بداخلاقی
احوال تلخ، حالِ دگرگون ( منفی )

بپرس