اوفی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أُوفِی: وفا می کنم-کامل می دهم
ریشه کلمه:
وفی (۶۶ بار)
وَفاء و ایفاء به معنی تمام کردن است «وَفی بِعَهْدِهِ وَ أَوْفی بِعَهْدِهِ» یعنی پیمانش را به انجام برد و به آن عمل کرد. «اَوْففَیْتُ الْکَیْلَ وَ الْوَزْنَ» پیمانه و توزین را تمام وکامل کردم. وفاء به عهد و ایفاء به عهد آن است که آن را بدون کم وکاست مطابق وعده انجام دهی. وُفیّ: (به ضم واو و کسر فاء) تمام بودن و زیاد شدن. وَفیّ (به فتح واو) به معنی تمام شده و کامل است ایضا وافی. . آیا نمیبینید که من پیمانه را کامل میدهم و بهترین پذیرایی کنندگانم. . و چون سخن گفتید به عدالت سخن گویید ولو در باره اقربای خویش باشد و به پیمان خداوفا کنید. اَوْفی: اسم تفضیل است به معنی تمامتر. . تلاش انسان حتما بزودی دیده خواهد شد سپس با آن تلاش و کار مجازات شود جزایی کاملتر. *** توفیه: تمام دادن حق است «وَفی فُلاناً حَقَّهُ تَوْفِیَةً» یعنی حق او را تمام و کمال داد . هر نفس آنچه کرده تمام داده شود و آنها در باره رسیدن به تمام حق مظلوم نمیشوند. . جز این نیست که پاداشتان را بالتمام در روز قیامت مییابید. * . آیا با خبر نشده به آنچه در نامههای موسی و ابراهیم است؟ ابراهیمی که آنچه از حق خدا در عهدهاش بود بطور تمام ادا کرد ظاهرا اشاره به آیه . میباشد که در باره آن حضرت «أَتَمَّهُنَّ» آمده است. *** توّفی: از باب تفعل به معنی اخذ بطور تمام و کمال است «اَلتَّوّفی: اَخْذُ الشَّیْء عَلَی التَّمامِ» توفی و استیفاء هر دو به یک معنی اند. از اینجا است که به مرگ وفات گفته شده که انسان از طرف خدا بکلی اخذ شده و از بین میرود . آنها را درخانهها نگاه دارید تا مرگ آنها را بگیرد و بمیرند. . چون مرا بمیراندی خودت مراقب آنها بودی. * . در این مانند آیه 42 سوره زمر به خوابیدن توفی اطلاق شده است زیرا انسان در خواب رفتن از طرف خدا گرفته میشود و فهم و درک او مانند یک مرده از بین میرود یعنی خدا همان است که شما را در شب می میراند و به خواب میبرد و در روز آنچه کردهاید میداند. * . آنانکه چون از مردم پیمانه میگیرند تمام میگیرند.
ریشه کلمه:
وفی (۶۶ بار)
وَفاء و ایفاء به معنی تمام کردن است «وَفی بِعَهْدِهِ وَ أَوْفی بِعَهْدِهِ» یعنی پیمانش را به انجام برد و به آن عمل کرد. «اَوْففَیْتُ الْکَیْلَ وَ الْوَزْنَ» پیمانه و توزین را تمام وکامل کردم. وفاء به عهد و ایفاء به عهد آن است که آن را بدون کم وکاست مطابق وعده انجام دهی. وُفیّ: (به ضم واو و کسر فاء) تمام بودن و زیاد شدن. وَفیّ (به فتح واو) به معنی تمام شده و کامل است ایضا وافی. . آیا نمیبینید که من پیمانه را کامل میدهم و بهترین پذیرایی کنندگانم. . و چون سخن گفتید به عدالت سخن گویید ولو در باره اقربای خویش باشد و به پیمان خداوفا کنید. اَوْفی: اسم تفضیل است به معنی تمامتر. . تلاش انسان حتما بزودی دیده خواهد شد سپس با آن تلاش و کار مجازات شود جزایی کاملتر. *** توفیه: تمام دادن حق است «وَفی فُلاناً حَقَّهُ تَوْفِیَةً» یعنی حق او را تمام و کمال داد . هر نفس آنچه کرده تمام داده شود و آنها در باره رسیدن به تمام حق مظلوم نمیشوند. . جز این نیست که پاداشتان را بالتمام در روز قیامت مییابید. * . آیا با خبر نشده به آنچه در نامههای موسی و ابراهیم است؟ ابراهیمی که آنچه از حق خدا در عهدهاش بود بطور تمام ادا کرد ظاهرا اشاره به آیه . میباشد که در باره آن حضرت «أَتَمَّهُنَّ» آمده است. *** توّفی: از باب تفعل به معنی اخذ بطور تمام و کمال است «اَلتَّوّفی: اَخْذُ الشَّیْء عَلَی التَّمامِ» توفی و استیفاء هر دو به یک معنی اند. از اینجا است که به مرگ وفات گفته شده که انسان از طرف خدا بکلی اخذ شده و از بین میرود . آنها را درخانهها نگاه دارید تا مرگ آنها را بگیرد و بمیرند. . چون مرا بمیراندی خودت مراقب آنها بودی. * . در این مانند آیه 42 سوره زمر به خوابیدن توفی اطلاق شده است زیرا انسان در خواب رفتن از طرف خدا گرفته میشود و فهم و درک او مانند یک مرده از بین میرود یعنی خدا همان است که شما را در شب می میراند و به خواب میبرد و در روز آنچه کردهاید میداند. * . آنانکه چون از مردم پیمانه میگیرند تمام میگیرند.
wikialkb: أُوفِی
پیشنهاد کاربران
الأوْفی: به تمام و کمال. کافی و بسنده
اوفِی: در لهجه آبادانی
همون واژه اوف، که به معنی حسرت است ولی در اینجا غبطه خوب خوردن است ( اووووف! )
این واژه رو بچه جنوبیا خونگرم به ویژه آبادانی های با وفا و با صفا هنگامی بکار می برند که از چیزی شگفت زده شده باشند یا اون چیز واسشون خیلی خاص ( ویژه ) باشه!
معنی: وای چقد خوبه، وای چه خفنه، وای چه چَنیمه! -
خوب، عالی، بهترین، جالب، زیبا، خَفَن، چَنیم! -
ردیف، درست، میزون، روال، رو به راه، حله! -
شگفت آور، حیرت انگیز، چشمگیر، تماشایی، دیدنی، شاهکار، کولاک، معرکه! -
بزرگ، گُنده، تُپُل، شاخ! - باحال، سرحال، شوخ و شنگ
اوفِی اوفِی >>> وای وای چه خوبه و ردیفه
همه بگیم اوفِی >>> همه بگیم چه چَنیمه
اوفِی چقدر خوبه >>> وای چقدر خفنه
اوفِی شد >>> چَنیم ( ردیف ) شد
چه اوفِی ای شدی >>> عجب چیزی ( معرکه ای ) شدی
چقدر آدم اوفِی هست >>> چقدر آدم باحالی هست
اووووووووووفِی >>> از دیدن چیزی خفن شگفت زده شدن
.
این واژه تکیه کلام "نیوشا یکتا" هست و به آن پیشکش می کنم!
همون واژه اوف، که به معنی حسرت است ولی در اینجا غبطه خوب خوردن است ( اووووف! )
این واژه رو بچه جنوبیا خونگرم به ویژه آبادانی های با وفا و با صفا هنگامی بکار می برند که از چیزی شگفت زده شده باشند یا اون چیز واسشون خیلی خاص ( ویژه ) باشه!
معنی: وای چقد خوبه، وای چه خفنه، وای چه چَنیمه! -
خوب، عالی، بهترین، جالب، زیبا، خَفَن، چَنیم! -
ردیف، درست، میزون، روال، رو به راه، حله! -
شگفت آور، حیرت انگیز، چشمگیر، تماشایی، دیدنی، شاهکار، کولاک، معرکه! -
بزرگ، گُنده، تُپُل، شاخ! - باحال، سرحال، شوخ و شنگ
اوفِی اوفِی >>> وای وای چه خوبه و ردیفه
همه بگیم اوفِی >>> همه بگیم چه چَنیمه
اوفِی چقدر خوبه >>> وای چقدر خفنه
اوفِی شد >>> چَنیم ( ردیف ) شد
چه اوفِی ای شدی >>> عجب چیزی ( معرکه ای ) شدی
چقدر آدم اوفِی هست >>> چقدر آدم باحالی هست
اووووووووووفِی >>> از دیدن چیزی خفن شگفت زده شدن
.
این واژه تکیه کلام "نیوشا یکتا" هست و به آن پیشکش می کنم!