اوضاع

/~owzA~/

برابر پارسی: رویدادها، چگونگی ها، رخدادها

معنی انگلیسی:
conditions, situation, state of affairs, circumstances

لغت نامه دهخدا

اوضاع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وضع. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حالها. ( آنندراج ). احوال. رجوع به وضع شود.
- اوضاع زندگی ؛ اسباب زندگی و برگ و ساز. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

جمع وضع
( اسم ) جمع وضع ۱ - هیئتها شکلها طرزها. ۲ - احوال : اوضاع سیاسی .

فرهنگ معین

(اَ یا اُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ وضع . ۱ - هیئت ها، شکل ها. ۲ - احوال . ،~ کسی را بی ریخت کردن آرامش کسی را به هم زدن ، وضع کسی را به هم ریختن . ،~ و احوال چگونگی کارها، کیفیت چیزی یا جایی .

فرهنگ عمید

= وضع

پیشنهاد کاربران

اوضاع: فرودستان. در مرزبان نامه آمده است: رای آن است که ملک فرمان دهد تا مجمعی غاصّ . . . از صِغار و کِبار و اَوضاع و اَشراف بسازند.
چند و چون
اُوضاع: روال، کاروبار، روالِ زندگی، همەچیز
کار و بار
نمونه:
اگر کار و بار ( اوضاع ) همینگونه پیش برود، �مسکو� چاره ای جز کاربرد واپسین جنگ ابزار نخواهد داشت.
برگرفته از یادداشتی در دست کار
چند و چون زندگی / روزگار
the way things are
روال
روال کار
روال زندگی
اوضاع وخیم
ساختار ( بسته به کاربرد آن در گزاره )
احوال
سازوکار
هم خانواده ی اوضاع
چند و چون زندگی، چند و چون روزگار
وضعیت
situation
وضع،
اوضاع،
موضوع
e. g. she has been given full power to deal with the situation
به او اختیار تام داده شده است که به موضوع رسیدگی کند.
چگونگی کار # چندگانگی
روز و روزگار ( در برخی باره ها بویژه در شیوانگاری )
در پارسی " جاورها ، نهش ها " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
شرایط ، وضعیت
این واژه عربی و جمع وضع است و پارسی آن اینهاست: سَرگان ( سرگ= وضع + پسوند ان ) ، چیتاپان ( چیتاپ= وضع + ان )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس