مساله صفات خداوند و کیفیت ذات اقدس ربوبی به اوصاف کمالیه، و ارتباط آن با توحید حقیقی و خالص پروردگار، از جمله مسائل بنیادین فلسفه و الهیات اسلامی است که همواره معرکه آراء اصناف مختلف اندیشمندان اسلامی از مفسران، متکلمان، فیلسوفان و عرفا بوده و منشا بروز و ظهور اندیشه ها و عقاید گوناگون در این عرصه شده است. ضرورت بحث از آنجا نشات می گیرد که به موجب آیات قرآن کریم، خداون متعال خود را به اوصاف کمالیه ستوده و از ذات اقدس خویش با عناوین رحمن ، رحیم، حی، قیوم، علیم، سمیع، بصیرو…یاد کرده است. "وهو السمیع البصیر" ، "الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر" ، " الله لا اله الا هو الحی القیوم". از سوی دیگر مطابق برخی آموزه های قطعی دینی و روایات ماثوره از ائمه معصومین ( علیهم السلام ) ، توصیف خداوند به هر وصف و نعتی ، مغایر و منافی با توحیدخالص خداوند شناخته شده و کمال توحید در نفی صفات از ذات ربوبی معرفی شده است. چنانکه از امیر المومنین ( ع ) در نهج البلاغه نقل شده که فرمودند "و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص نفی الصفات عنه " ( نهج البلاغه ، 15:1357 ) و نیز از امام رضا ( ع ) روایت شده که فرمودند " و نظام التوحید الله فی نفی الصفات عنه " ( شیخ صدوق ، 34:1388 ) در قران کریم نیز خداوند متعال ، ذات اقدس خویش را برتر و بالاتر از اوصاف واصفین دانسته و تنها بندگان مخلص خویش را شایسته توصیف و ثنای آن ذات بی همتا قرار داده است " سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین " این دلایل به ظاهر دو گانه سوالات متعددی را در ذهن اندیشمندان بر انگیخته است . از جمله اینکه : اصولا کیفیت اتصاف ذات الهی به اوصاف کمالیه چگونه است؟ چرا توصیف خداوند به اوصاف کمالیه با توحید ناب و خالص ناساگار است؟ معنای سخن معصوم که فرمود " کمال التوحید نفی الصفات عنه " چیست؟ما در این نوشتار به بررسی نظریات قاضی سعید قمی در این باره خواهیم پرداخت.
... [مشاهده متن کامل]
کیفیت اتصاف ذات واجب به اوصاف کمالیه
در خصوص اتصاف خداوند به اوصاف کمالیه، عقاید گوناگونی از سوی فرق مختلف متکلمین اسلامی ابراز شده است که برخی از آنها عبارتند از :
1_ دیدگاه اشاعره:اشاعره معتقدند که صفات حقیقه خداوند مانند علم ، قدرت ، حیات، اراده ، سمع ، بصر و… قدیم و در عین حال زاید بر ذات واجب تعالی هستند و از این رو ایشان از سوی معتزله به قدماء ثمانیه ( هشت گانه ) الزام شده اند. ( سبزواری، 559:1416 ) بدون تردید این نظریه باطل و مردود است زیرا لازمه این اعتقاد ، خلو ذات از صفات کمالیه ، نفی بساطت و لزوم ترکیب در ذات احدیت است که این امور با وجوب وجود احدیت و بساطت ذات واجب تعلی منافات خواهد داشت.
2_ دیدگاه معتزله: ایشان در باب صفات الهی ، به نظریه نیابت ذات از صفات معتقد شده اند . به عقیده ایشان ، ذات حق تعالی جانشین صفات است به این معنا که هر اثر و خاصیتی که صفات دارا هستند همان اثروخاصیت برای ذات ثابت است بدون اینکه صفتی در میان باشد. مثلا خاصیت علم به فعل عبارتست از اتقان و نیکو انجام دادن آن فعل که این خاصیت در ذات حق تعالی متحقق است بدون آنکه صفت علم در او باشد . این عقیده نیز سخیف و باطل است زیرا اولا: لازمه این نظریه آنست که اطلاق صفاتی مانند علم ، اراده، حیات، و سایر صفات کمالیه بر خداوند از قبیل اطلاق مجازی باشد. ثانیا: منشا اصلی این اشتباه معتزله ، عجز و ناتوانی آنها از درک حقیقت صفات است ( علوی قزوینی ، 36:1384 ) .
3_ دیدگاه کرامیه: کرامیه که از پیروان ابی عبدالله محمد بن کرام هستنددر موضوع صفات خداوند براین عقیده اند که صفات حق تعالی حادث و عارض بر ذات مقدس الهیه اند . این نظریه از سخیف ترین نظریات مطروحه در این باب است زیرا لازمه اش این است که خداوند محل وقوع حوادث قرار گیرد تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا ( همان، ص37 ) .
4_ دیدگاه شیعه: نظریه متکلمان شیعه غالبا این است که صفات خداوند عین ذات اوست ، یعنی وجود صفات را برای خداوند می پذیرند لکن آنها را زائد بر ذات نمی دانند بلکه آنها را عین ذات خداوند می شمارند هر چند تعابیرها قدری متفاوت است. از این میان به ارای دو تن از آنها اشاره می کنیم:
الف ) علامه حلی در شرح سخن خواجه نصیر چنین می گوید: همه این اقوال ( اشاعره و معتزله و . . . ) ضعیف است زیرا وجوب وجود مقتضی نفی این امور از خدای متعال است زیرا محال است که او متصف به صفتی زاید بر ذاتش بشود زیرا وجوب وجود مقتضی استغنای از غیر است. . . و این صفات ( علم و قدرت و. . . ) در حقیقت عین ذاتند اگر چه مغایرت اعتباری با ذات دارند.
ب ) فاضل مقداد حلی نیز چنین آورده است" برای خداوند صفتی زاید بر ذاتش وجود ندارد زیرا اگر صفتی زاید بر ذاتش وجود می داشت محتاج آن صفت می بود و محتاج غیر ، ممکن الوجود است و نیز مستلزم تعدد قدما می شد. "
5_ دیدگاه صدر المتالهین: وی در باب اوصاف الهی به نظریه عینیت صفات با ذات معتقد است . از منظر این حکیم الهی ، اوصاف کمالیه خداوند مانند علم ، حیات ، قدرت و . . . هر چند مفهوما با یکدیگر متفاوت و متغایرند ولی ذات حق بذاته ، مصداق تمام اوصاف کمالیه است و میان ذات و صفات ، مصداقا جدایی و تمایز نیست. پس ذات اقدس الهی عین هستی و علم و قدرت و حیات و. . . است. ( شیخ شعاعی ، 1378 :143_142 )
پس اگر بخواهیم یک جمع بندی کلی از دیدگاههای متفکران اسلامی در باب اسماء وصفات الهی بیان کنیم باید گفت دو دیدگاه کلی وجود دارد : 1_ قول به عینیت ذات و صفات 2_ قول زیادت ذات بر صفات.
نظریه قاضی سعید قمی در باب اسماء و صفات الهی
قاضی سعید ابتدا به هر در قول اشکال کرده و پس از اینکه اعتقاد به زیادت صفات بر ذات را مذهبی بسیار قبیح معرفی می کند در رد آن می گوید: این صفات از دو احتمال بیرون نیست : یا انکه واجب تعالی ، مجموع ذات و صفات است یا نه ، بلکه واجب الوجود همین ذات تنهاست و صفات مذکور هیچ دخالتی در تحقق حقیقت وجود ندارد . پس اگر واجب الوجو . . .
... [مشاهده متن کامل]
کیفیت اتصاف ذات واجب به اوصاف کمالیه
در خصوص اتصاف خداوند به اوصاف کمالیه، عقاید گوناگونی از سوی فرق مختلف متکلمین اسلامی ابراز شده است که برخی از آنها عبارتند از :
1_ دیدگاه اشاعره:اشاعره معتقدند که صفات حقیقه خداوند مانند علم ، قدرت ، حیات، اراده ، سمع ، بصر و… قدیم و در عین حال زاید بر ذات واجب تعالی هستند و از این رو ایشان از سوی معتزله به قدماء ثمانیه ( هشت گانه ) الزام شده اند. ( سبزواری، 559:1416 ) بدون تردید این نظریه باطل و مردود است زیرا لازمه این اعتقاد ، خلو ذات از صفات کمالیه ، نفی بساطت و لزوم ترکیب در ذات احدیت است که این امور با وجوب وجود احدیت و بساطت ذات واجب تعلی منافات خواهد داشت.
2_ دیدگاه معتزله: ایشان در باب صفات الهی ، به نظریه نیابت ذات از صفات معتقد شده اند . به عقیده ایشان ، ذات حق تعالی جانشین صفات است به این معنا که هر اثر و خاصیتی که صفات دارا هستند همان اثروخاصیت برای ذات ثابت است بدون اینکه صفتی در میان باشد. مثلا خاصیت علم به فعل عبارتست از اتقان و نیکو انجام دادن آن فعل که این خاصیت در ذات حق تعالی متحقق است بدون آنکه صفت علم در او باشد . این عقیده نیز سخیف و باطل است زیرا اولا: لازمه این نظریه آنست که اطلاق صفاتی مانند علم ، اراده، حیات، و سایر صفات کمالیه بر خداوند از قبیل اطلاق مجازی باشد. ثانیا: منشا اصلی این اشتباه معتزله ، عجز و ناتوانی آنها از درک حقیقت صفات است ( علوی قزوینی ، 36:1384 ) .
3_ دیدگاه کرامیه: کرامیه که از پیروان ابی عبدالله محمد بن کرام هستنددر موضوع صفات خداوند براین عقیده اند که صفات حق تعالی حادث و عارض بر ذات مقدس الهیه اند . این نظریه از سخیف ترین نظریات مطروحه در این باب است زیرا لازمه اش این است که خداوند محل وقوع حوادث قرار گیرد تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا ( همان، ص37 ) .
4_ دیدگاه شیعه: نظریه متکلمان شیعه غالبا این است که صفات خداوند عین ذات اوست ، یعنی وجود صفات را برای خداوند می پذیرند لکن آنها را زائد بر ذات نمی دانند بلکه آنها را عین ذات خداوند می شمارند هر چند تعابیرها قدری متفاوت است. از این میان به ارای دو تن از آنها اشاره می کنیم:
الف ) علامه حلی در شرح سخن خواجه نصیر چنین می گوید: همه این اقوال ( اشاعره و معتزله و . . . ) ضعیف است زیرا وجوب وجود مقتضی نفی این امور از خدای متعال است زیرا محال است که او متصف به صفتی زاید بر ذاتش بشود زیرا وجوب وجود مقتضی استغنای از غیر است. . . و این صفات ( علم و قدرت و. . . ) در حقیقت عین ذاتند اگر چه مغایرت اعتباری با ذات دارند.
ب ) فاضل مقداد حلی نیز چنین آورده است" برای خداوند صفتی زاید بر ذاتش وجود ندارد زیرا اگر صفتی زاید بر ذاتش وجود می داشت محتاج آن صفت می بود و محتاج غیر ، ممکن الوجود است و نیز مستلزم تعدد قدما می شد. "
5_ دیدگاه صدر المتالهین: وی در باب اوصاف الهی به نظریه عینیت صفات با ذات معتقد است . از منظر این حکیم الهی ، اوصاف کمالیه خداوند مانند علم ، حیات ، قدرت و . . . هر چند مفهوما با یکدیگر متفاوت و متغایرند ولی ذات حق بذاته ، مصداق تمام اوصاف کمالیه است و میان ذات و صفات ، مصداقا جدایی و تمایز نیست. پس ذات اقدس الهی عین هستی و علم و قدرت و حیات و. . . است. ( شیخ شعاعی ، 1378 :143_142 )
پس اگر بخواهیم یک جمع بندی کلی از دیدگاههای متفکران اسلامی در باب اسماء وصفات الهی بیان کنیم باید گفت دو دیدگاه کلی وجود دارد : 1_ قول به عینیت ذات و صفات 2_ قول زیادت ذات بر صفات.
نظریه قاضی سعید قمی در باب اسماء و صفات الهی
قاضی سعید ابتدا به هر در قول اشکال کرده و پس از اینکه اعتقاد به زیادت صفات بر ذات را مذهبی بسیار قبیح معرفی می کند در رد آن می گوید: این صفات از دو احتمال بیرون نیست : یا انکه واجب تعالی ، مجموع ذات و صفات است یا نه ، بلکه واجب الوجود همین ذات تنهاست و صفات مذکور هیچ دخالتی در تحقق حقیقت وجود ندارد . پس اگر واجب الوجو . . .