اوشاق. ( ترکی ، اِ ) طفل و امرد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). غلام و پسر جوان. ( از کازیمیرسکی ) : گرفتم عشق آن جادو سپردم دل به آن آهوکنون آهو وشاقی گشت و جادو کرد اوشاقش.منوچهری.رجوع به وشاق شود.