اوساط

لغت نامه دهخدا

اوساط. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَسَط. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- اوساط ناس ؛ مردمان عادی ، نه بزرگ نه خرد. طبقه متوسط: چنانکه ملوک را از آن فواید تواند بود اوساط مردمان را هم منافع حاصل تواند شد. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع وسط میانها میانه ها.
جمع وسط

فرهنگ معین

(اُ یا اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ وسط ، میان ها، میانه ها.

فرهنگ عمید

= وسط

پیشنهاد کاربران

اوساط : جمع حد وسط ، میانه حال __
.
شیخ رو آورد سوی آن فقیر _ که ز هر حالی که هست ، اوساط گیر _ در خبر خیرالامور اوساطها _ نافع آمد ز اعتدال اخلاط ها ( مثنوی معنوی )
جمع وسط
مردمان طبقه متوسط جامعه
میانه ها

بپرس