اوز گند

لغت نامه دهخدا

اوزگند. [ اَ گ َ ] ( اِخ ) اوزجند. نام شهری است بماوراءالنهر از نواحی فرغانه و بر کرانه آن دو رود بگذرد یکی را تباغر خوانند و از تبت رود و دیگر را برسخان که از خلخ رود. ( حدود العالم ) :
سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار
چه از برانه چه از اوزگندو چه فاراب.
عنصری.
خضر است و خان ( جان ) و خانه بعزلت کند بدل
هم خضرخان و مشغله اوزگند او.
خاقانی.
و رجوع به اوزجند شود.

فرهنگ فارسی

شهریست در ماورائ النهر از نواحی فراغانه .

پیشنهاد کاربران

اوز در پارسی میانه پیشوندی ست بمعنای خارج، و بیرون، و گند بن گذشته ی ستاک کَندن است که در اَفگندن، پراگَندن، آگندن، فرگندن و نِگندن دیده می شود. فعل کَندن به گَندن دگرگون می شود وقتی که به عنوان ستاک بکار رفته و پسِ پیشوندی امده باشد.

بپرس