اوزن

/~ozon/

لغت نامه دهخدا

اوزن. [ اَ زَ ] ( ع ن تف ) سنگین تر. باوزن تر. باسنگ. ( منتهی الارب ): هذا شعر اوزن من غیر؛ ای اقوی و امکن. الذهب اوزن من کل ذی وزن. || ( اِ ) رئیس و مهتر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

اوزن. [اَ / اُو زَ ] ( ص ) قوی و توانا. ( آنندراج ). قوی و شدید و باقوت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) شیر که اسد باشد. ( آنندراج ). شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی زکام که انساج داخل بینی تحلیل رفته و صغر پیدا میکنند و منخرین گشادتر از حد طبیعی میشوند بطوریکه باسانی انتهای لول. بینی را در این قبیل مرضی میتوان مشاهده کرد . این مرض در دختران جوان در ابتدای بلوغ بیشتر دیده میشود رینیت آتروفی .
قوی و توانا . قوی و شدید و با قوت

پیشنهاد کاربران

بپرس