اورنگی

لغت نامه دهخدا

اورنگی. [ اَ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به اورنگ. || ( اِ ) نام پرده ای است از موسیقی. ( آنندراج ) ( برهان )( انجمن آرا ) ( مؤید الفضلا ). نام لحن سیم از سی لحن باربد. ( آنندراج ) ( برهان ) ( مؤید الفضلا ) :
چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز
شدی اورنگ چون ناقوسش آواز.
نظامی ( از انجمن آرا )

فرهنگ فارسی

( صفت ) آواز هفتم از الحان باربدی باربد . بعضی از فرهنگها این لحن را آواز سی ام دانسته اند .

فرهنگ عمید

از الحان سی گانۀ باربد: چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴: ۱۷۹ ).

پیشنهاد کاربران

O - Ring نوعی واشر لاستیکی با مقطع گرد و در سایز های متنوع هست؛ که در مکانیک برای آب بندی انواع درپوش، اتصالات و لوله های فولادی و پلی اتیلنی برای جلوگیری از نشت آب، روغن، انواع سوخت و سایر محلول ها کاربرد ویژه ای دارد
در نزدیکی تحت جمشید و نقش رستم فارس محلی بنام زنگی آباد می باشد که هم اکنون بعنوان شهر زنگی آباد است اکثریت فامیلهای زنگی آباد، اورنگی است و نسبت آن را بخاطر معنی اورنگ ( تخت پادشاهی ) و نزدیکی به تخت
...
[مشاهده متن کامل]
جمشید می دانند در استان فارس و حتی خیلی از جاهای کشور وقتی فامیلی اورنگی شنیده می شود معمولا یادی از مرودشت و زنگی آباد فارس به میان می آید

عباس اورنگی احتمالا شما اهل حومه مردشت هستین
اورنگ یعنی تخت پادشاهی و چون شما اطراف تخت جمشید و پادشاهان هخامنشی هستین احتمال زیاد به این دلیل فامیلی اورنگی را انتخاب کردن
میخاهم بدانم که اصل من ریشه من پدرجدمن بافامیلی اورنگی ازچه زمان وارکجا امده است

بپرس