اودیپ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
اودیپ یا ایدیپوس ( به یونانی: Οιδίπους، به معنای متورم پای ) ، در اساطیر یونانی پادشاه افسانه ای تبای، تنها فرزند لایوس و یوکاسته است.
یکی از پیشگویان معبد دلفی به لایوس گفت در صورتی که از یوکاسته صاحب فرزندی شود، به دست آن فرزند کشته خواهد شد. پس لایوس او را به چوپانان سپرد تا در کوه رهایش کنند. اما چوپانان او را به مروپی، همسر پولیبس سپردند. روزی اودیپ از کسی شنید که فرزند پولیبُس نیست. او برای یافتن حقیقت نزد پیشگوی معبد دلفی رفت و او به جای پاسخ سوالش به اودیپ گفت که روزی پدرش را خواهد کشت و با مادرش ازدواج خواهد کرد. اودیپ برآشفت، نزد پولیبُس بازنگشت و راه تبای را در پیش گرفت. در راه به لایوس برخورد کرد و در نزاعی او را کشت و نادانسته با یوکاسته، مادرش، ازدواج کرد. زمانی که حقیقت را دریافت، خود را کور کرد. یوکاسته نیز خود را کشت. اودیپ از یوکاسته دو پسر به نام های پولونیکس، اتئوکلس و دو دختر به نام های آنتیگونه و ایسمنه داشت. [ ۱]
چون غیبگویان خبر داده بودند که اودیپ عاقبت شوهر مادرش خواهد شد و پدرش را خواهد کشت او را از تبای طرد کرده روی کوهی گذاشتند و چوپانی او را به شاه کورینت سپرد. چون از گفته پیشگویان آگاه شد پیوسته از ملاقات پدر و مادر گریزان بود. تا اینکه روزی در تنگه فوسیس با پدر دچار آمد و ندانسته او را کشت. پس از آن به دروازه شهر تبای رسید و آنجا با ابوالهول روبرو شد. ابوالهول از کسانی که عزم ورود به شهر داشتند معمائی می پرسید و هرکس را که از جواب عاجز می ماند می بلعید. از اودیپ پرسید کدام جانور است که بامدادان با چهارپا و در میانه روز با دوپا و شامگاهان با سه پا راه رود. اودیپ گفت: انسان است که در کودکی با چهارپا و در جوانی با دوپا و در پیری با سه پا حرکت می کند، اودیپ پاسخ گفت و سپس ابوالهول را کشت و وارد شهر تبای شد و چون بر اسفینکس غالب شده بود به سلطنت رسید و باز ندانسته با مادر همسری کرد و از او چهار فرزند آورد. خدایان تبای از جنایات او در خشم شدند و آن شهر را به طاعون مبتلا ساختند و سرانجام اودیپ از قتل پدر و همسری با مادر آگاه شد و چشمان خود را کور کرد و رو به بیابان نهاد.
لایوس همسر یوکاسته و شاه تبای که از نداشتن وارث در رنج بود، روزی با پیشگوی معبد دلفی در این خصوص مشورت می کند. پیشگو برای او توضیح می دهد که این مسئله به ظاهر مصیبت بار در واقع برکتی است از جانب خدایان، زیرا فرزند مقدر شده از پیوند او و همسرش نه تنها او را خواهد کشت که با مادرش نیز ازدواج خواهد نمود و پیشامدهای مصیبت باری را سبب می شود که خانه خرابی آخرین ارمغان آن خواهد بود. از آن پس لایوس به سبب حفظ جان، بدون کوچکترین توضیحی، از هم بستری با یوکاسته سرباز می زند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفیکی از پیشگویان معبد دلفی به لایوس گفت در صورتی که از یوکاسته صاحب فرزندی شود، به دست آن فرزند کشته خواهد شد. پس لایوس او را به چوپانان سپرد تا در کوه رهایش کنند. اما چوپانان او را به مروپی، همسر پولیبس سپردند. روزی اودیپ از کسی شنید که فرزند پولیبُس نیست. او برای یافتن حقیقت نزد پیشگوی معبد دلفی رفت و او به جای پاسخ سوالش به اودیپ گفت که روزی پدرش را خواهد کشت و با مادرش ازدواج خواهد کرد. اودیپ برآشفت، نزد پولیبُس بازنگشت و راه تبای را در پیش گرفت. در راه به لایوس برخورد کرد و در نزاعی او را کشت و نادانسته با یوکاسته، مادرش، ازدواج کرد. زمانی که حقیقت را دریافت، خود را کور کرد. یوکاسته نیز خود را کشت. اودیپ از یوکاسته دو پسر به نام های پولونیکس، اتئوکلس و دو دختر به نام های آنتیگونه و ایسمنه داشت. [ ۱]
چون غیبگویان خبر داده بودند که اودیپ عاقبت شوهر مادرش خواهد شد و پدرش را خواهد کشت او را از تبای طرد کرده روی کوهی گذاشتند و چوپانی او را به شاه کورینت سپرد. چون از گفته پیشگویان آگاه شد پیوسته از ملاقات پدر و مادر گریزان بود. تا اینکه روزی در تنگه فوسیس با پدر دچار آمد و ندانسته او را کشت. پس از آن به دروازه شهر تبای رسید و آنجا با ابوالهول روبرو شد. ابوالهول از کسانی که عزم ورود به شهر داشتند معمائی می پرسید و هرکس را که از جواب عاجز می ماند می بلعید. از اودیپ پرسید کدام جانور است که بامدادان با چهارپا و در میانه روز با دوپا و شامگاهان با سه پا راه رود. اودیپ گفت: انسان است که در کودکی با چهارپا و در جوانی با دوپا و در پیری با سه پا حرکت می کند، اودیپ پاسخ گفت و سپس ابوالهول را کشت و وارد شهر تبای شد و چون بر اسفینکس غالب شده بود به سلطنت رسید و باز ندانسته با مادر همسری کرد و از او چهار فرزند آورد. خدایان تبای از جنایات او در خشم شدند و آن شهر را به طاعون مبتلا ساختند و سرانجام اودیپ از قتل پدر و همسری با مادر آگاه شد و چشمان خود را کور کرد و رو به بیابان نهاد.
لایوس همسر یوکاسته و شاه تبای که از نداشتن وارث در رنج بود، روزی با پیشگوی معبد دلفی در این خصوص مشورت می کند. پیشگو برای او توضیح می دهد که این مسئله به ظاهر مصیبت بار در واقع برکتی است از جانب خدایان، زیرا فرزند مقدر شده از پیوند او و همسرش نه تنها او را خواهد کشت که با مادرش نیز ازدواج خواهد نمود و پیشامدهای مصیبت باری را سبب می شود که خانه خرابی آخرین ارمغان آن خواهد بود. از آن پس لایوس به سبب حفظ جان، بدون کوچکترین توضیحی، از هم بستری با یوکاسته سرباز می زند.
wiki: اودیپ
پیشنهاد کاربران
تو لفظ روانشناسی یعنی
"عقده ای"
"عقده ای"