�vbaş از ریشه �v به معنی تخریب کردن و کوبیدن و از مصدر اوماگ می باشد اوباش به ترکی یعنی خراب کردن هیچ شبهه ای در ریشه ترکی این کلمه نیست
واژه اوباش
معادل ابجد 310
تعداد حروف 5
تلفظ 'o[w]bāš
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: اَوباش، جمعِ وَبش و بَوش]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'owbAS
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
واژه او کاملا پارسی است و داری ریشه پهلوی است در عربی می شود هی در ترکی می شود ُ این واژه یعنی او صد درصد پارسی است.
منابع ها. فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
خوب بااین نشان می دهد که واژه او و باش کاملا پارسی هستند در نتیجه این دو واژه صد درصدر پارسی است.
ریشه اصلی واژه های باش از واژه تاس هست
تاس :ظرف آب حمام
تاس/طاس: این واژه فارسی است و طبعاً املای آن بایستی تاس باشد. اما در متون قدیم غالباً به صورت معرب آن طاس آمده است. البته هر دو صورت صحیح است ولی امروزه بهتر است که به صورت تاس نوشته شود. ( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
... [مشاهده متن کامل]
واژه او ریشه پهلوی دارد در عربی می شود هی این واژه یعنی او صد درصد پارسی است در نتیجه واژه اوباش صد درصد پارسی است.
منابع ها. فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
اوباش واژه کاملا پارسی است در عربی می شود الغوغاء در ترکی هم می شود واژه پارسی که چته در ترکی رفت می شود
بی تربیت که موجب آزار دیگران می شود
اوباش=یک کلمۀ ترکی است از ترکیب ( اُ O= او، خود، خودش، به صورت، اِو=ستا، ستایش، آفرین، ستوده، ثنا، جلو، پیش، اول، ابتدا، و. . ) ( باش=1 - سر، سرکرده، رئیس، رهبر، سرجنبان، سردسته، سرور، فرمانده، پیشقدم،
... [مشاهده متن کامل] راس، سرور، قائد، سر دسته، و. . . 2 - زخم، جراحت، جریحه، خراش، خستگی، ریش، ضرب، قرح، ناسور، نیش، خسارت، اسیب، و. . . ) =اوباش، خود سر، ستیزه جو، یاغی، بی قید و بند، ولنگار، ولگرد، خود یا دیگران را زخمی کن، خود زن ( در قدیم می گفتند فردی که می خواهد به نوعی مطرح شود دست به این کار می زند. رایج ترین نوع خودزنی زخمی کردن پوست با یک وسیله تیز است. انواع دیگر آن خراش انداختن ) ، و. . .
اوباش
باید درنگریست که از برخی واژگان پارسی پَردیده ( مفرد ) برساخته اند ، مانند :
آلام که گَمبِ ( جمع ) اَلَم = درد ، رنج انگاشته شده ، در سورِشی که آلام ~ آرام = کَسی که رام و آرامش ندارد. در اینجا :آلِش ( تبدیل ) رِ به لام
... [مشاهده متن کامل]
پیش انداخته شده ( مطرح شده ) که :
اوباش :او - باش
او = آب ( در گویش های بومی آب را اُو می گویند. )
باش = اَرَبیده ی : پاش از پاشیدن
اُوباش یا اُوپاش = کسی که آب می پاشاند یا می پاشد ، واز این رو نِزام / نِگامِ ( نظم ) و آرامش را بر هم می زند.
پیشنهاد دیگر : ناپَروردِگان ( بی تَربیَتان )
مختصران. [ م ُ ت َ ص َ ] ( ص ، اِ ) کنایه از کم همتان و فرومایگان باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . مردمان کم همت و فرومایه. ( ناظم الاطباء ) .
اوباش === اون طرف و طرف دیگر به ترکی
اوباش اونور
بوباش این ور
نابکار/نابکاران
اوباش در اصل ( هو باش ) فارسی از ترکیب دو واژه ( هو ) مخفف هیاهو و ( باش ) فعل امر از بودن و رویهم به معنی هیاهو کننده یا آشوب کننده است
اوباش:
کلمه اوباش به معنی" مردم فرومایه و بی سر و پا" در عربی جمع است ( مفرد آن وَبَش است که در فارسی مستعمل نیست ) این کلمه را در فارسی نیز به صورت جمع به کار برده اند
" اوباش لشکر آواز بر آوردند و هر چه زشت تر بر زبان می راندند و مرا دشنام می دادند و قصد کردند تا در بشکنند و دیوار خراب کنند"
... [مشاهده متن کامل]
اما اوباش مانند بسیاری دیگر از جمع های مکسر عربی، در فارسی اسم جمع تلقی شده است و همچنان که اسم جمع اسم جمع تلقی شده است و همچنان که اسم جمع را می توان جمع بست ( مانند لشکر /لشکرها ) ، اوباشان و اوباش ها نیز گفته می شود و اشکالی ندارد:" اوباشان گنجه تمامت خوارزمیان به قتل آورده بودند".
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۹. )
hooligan
ازآنجاکه نام اشخاص وگروهها را خودشان تایین میکنند وسپس برسر زبانها می افتدو در مرور زمان با اعمالی که افراد هم نام با همگروه از خوب و بد مرتکب میشوند باعث ایجاد تنفر یا تمایل عامیانه شده و معانی خوب یا بد در دورههای مختلف بر آن مترتب است.
... [مشاهده متن کامل]
لذا او باش ، میتواند اسم با مسما مانند لات داشته باشد گه در زمان رستم تا بعد از قرن چهارم هجری دارای اعتبار ملی و عامیانه بود که با تغییر رفتار افرادی ملقب به لات که مردم آزاری پیشه کردند معنی عامیانه لات تغییر 180 درجه ایی کرد و آرام آرام توهین محسوب شد
آشوبگران
اجامر
اجمام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)