اهیخته
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
ساختار:
1 - آ:پیشوند است که در {آسوده/آشفته/آشامیده/آزرده. . . . } می بینیم.
2 - هیخته/هَخته:ریختِ مَفعولی/کُنیکی/پَرداخته یِ {هیختَن/هَختَن} به چَمِ {کشیدن} است.
بِدرود!
1 - آ:پیشوند است که در {آسوده/آشفته/آشامیده/آزرده. . . . } می بینیم.
2 - هیخته/هَخته:ریختِ مَفعولی/کُنیکی/پَرداخته یِ {هیختَن/هَختَن} به چَمِ {کشیدن} است.
بِدرود!
مسلول. [ م َ ] ( ع ص ) شمشیر برکشیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . برکشیده شده و برآورده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ) . آهیخته. کشیده. برآهیخته. آخته. آهخته. برکشیده ( تیغ و جز آن ) . برهنه. عریان. مُشهَّر. هر چیزی کشیده شده. ( دهار ) : شمشیر رعایت جمهور و حمایت ثغَور از نیام عزیمت و شهامت او مسلول گردد. ( جهانگشای جوینی ) . و از جانبین کمان و تیر معزول شد و کارد و شمشیر مسلول. ( جهانگشای جوینی ) .
... [مشاهده متن کامل]
نه زور بازوی سعدی که دست و پنجه شیر
سپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول.
سعدی.
- سیف مسلول ؛ شمشیر برهنه که برکشیده شده باشد از نیام. ( آنندراج ) ( غیاث ) .
... [مشاهده متن کامل]
نه زور بازوی سعدی که دست و پنجه شیر
سپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول.
سعدی.
- سیف مسلول ؛ شمشیر برهنه که برکشیده شده باشد از نیام. ( آنندراج ) ( غیاث ) .