صف دشمن ترا ناستد پیش
ور همه آهنین ترا باشد.
شهید بلخی.
آنجا که پتک باید خایسک بیهده ست گوز است خواجه سنگین مغز، آهنین سفال.
منجیک.
به شاهراه نیاز اندرون ،سفر مسگال که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت
وگر خلاف کنی طَمْع را و، هم بشوی
بدرّد ار به مثل آهنین بودهملخت.
کسائی.
از این مرز تا مرز ایران زمین کنم روی هامون همه آهنین.
فردوسی.
بدو گفت بر من نیاری گزنداگر آهنین کوه گردی بلند.
فردوسی.
زمین آهنین شد هوا لاجوردبه ابر اندر آمد سر تیره گرد.
فردوسی.
بکشتند چندان که روی زمین شد از جوشن کشتگان آهنین.
فردوسی.
یکی نغز تابوت کرد آهنین بگسترد فرشی ز دیبای چین.
فردوسی.
اگر باره آهنینی بپای سپهرت بساید نمانی بجای.
فردوسی.
بپای پست کند برکشیده گردن شیربدست رخنه کند لاد آهنین دیوار.
عنصری.
چو دیلمان ِ زره پوش شاه ، مژگانش به تیز زوبین ، بر پیل ساخته خنگال
درست گوئی شیران آهنین چرمند
همی جهانند از پنجه آهنین چنگال.
عسجدی.
چه برخیزد از خود آهن تراچو سر آهنین نیست در زیر خود؟
عطار.
با سیه دل چه سود گفتن وعظنرود میخ آهنین بر سنگ.
سعدی.
سست بازو بجهل می فکندپنجه با مرد آهنین چنگال.
سعدی.
- آهنین جان ؛ ستم بر. جفابر. سخت جان.- آهنین جگر ؛ دلاور.
- آهنین رگ ؛ پرزور. دلاور.