اهنجه

لغت نامه دهخدا

( آهنجه ) آهنجه. [ هََ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) ریسمانی که جولاهان در آخر کار بندند و بر سقف خانه استوار کنند. ( السامی فی الاسامی ). هو الرسن الذی یجر به الغزل حالة المسح فی الصخر و غیرها. ( فرهنگ شعوری ، از مشکلات ) :
ز تشریف صاحب بگویم که من
بفریادم از صاحب مخزنش
تو خود حله برگیر بر قد حور
ببغداد خلد برین معدنش
ز آغاز جبریل آهنجه کار
بفرجام ادریس ما کوزنش.
اثیر اخسیکتی.
|| پهناکش. محبره.

فرهنگ عمید

( آهنجه ) از ادوات پارچه بافی شامل ریسمانی که در دستگاه بافندگی به سقف بسته می شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس