اهمال کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فروگذار کردن. ندیده گرفتن. تکاهل کردن. درنگ کردن. واگذاردن : من بترسیدم و اندیشیدم که فرماید تا گردنش بزنند و نفرمود و بخندید و اهمال کرد. ( تاریخ بیهقی ص 683 ).
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱ - سستی کردن در کاری فرو گذاشتن . ۲ - بی پروایی کردن .