اهمال
/~ehmAl/
مترادف اهمال: تسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله
برابر پارسی: سستی، تنبلی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - (مصدر ) فرو گذاشتن یله کردن وا گذاشتن سستی کردن در کاری . ۲ - بی پروایی کردن . ۳ - ( اسم ) سستی درنگ سهل انگاری . جمع : اهمالات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] کوتاهی کردن در کاری را اهمال می گویند.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۷۷۶.
...
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۷۷۶.
...
wikifeqh: اهمال
[ویکی فقه] اهمال (منطق). اهمال یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای عدم ذکر سور قضیه یا عدم تبیین کمیت افراد موضوع کلی است.
اهمال در مقابل تشخص و تعیّن است. کاربرد این اصطلاح در تقسیمات قضایاست. اگر موضوع قضیه، کلی باشد و کمیت حکم آن روشن نشده باشد و بر عام یا غیر عام بودن آن نیز دلیلی وجود نداشته باشد چنین قضیه ای را «قضیه مهمله» می گویند؛ مانند: الانسان فی خسر و لیس الانسان فی خسر. به عبارت دیگر، قضیه مهمله، قضیه ای است که در آن، افراد موضوع، مورد نظر است، ولی در ذکر کلیت و جزئیت آن اهمال شده است؛ یعنی سوری بر موضوع نیامده است؛ مانند: انسان در زیان است و انسان سفید است.
دیدگاه خواجه طوسی
خواجه طوسی در اساس الاقتباس می نویسد: هرگاه موضوع در قضیه نه بطور شخص و نه بطور کل و نه جزو معلوم و مذکور نشده باشد آن قضیه را مهمله خوانند مثل «انسان کاتب است».
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: (۱) ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات.
...
اهمال در مقابل تشخص و تعیّن است. کاربرد این اصطلاح در تقسیمات قضایاست. اگر موضوع قضیه، کلی باشد و کمیت حکم آن روشن نشده باشد و بر عام یا غیر عام بودن آن نیز دلیلی وجود نداشته باشد چنین قضیه ای را «قضیه مهمله» می گویند؛ مانند: الانسان فی خسر و لیس الانسان فی خسر. به عبارت دیگر، قضیه مهمله، قضیه ای است که در آن، افراد موضوع، مورد نظر است، ولی در ذکر کلیت و جزئیت آن اهمال شده است؛ یعنی سوری بر موضوع نیامده است؛ مانند: انسان در زیان است و انسان سفید است.
دیدگاه خواجه طوسی
خواجه طوسی در اساس الاقتباس می نویسد: هرگاه موضوع در قضیه نه بطور شخص و نه بطور کل و نه جزو معلوم و مذکور نشده باشد آن قضیه را مهمله خوانند مثل «انسان کاتب است».
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: (۱) ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات.
...
wikifeqh: اهمال_(منطق)
دانشنامه آزاد فارسی
اِهْمال
اِهْمال (در لغت به معنی: فروگذاشتن و رهاکردن) در اصطلاح منطق، در برابر حصر، فروگذاشتن و ذکرنکردن «سور» در قضیه ای که موضوع آن لفظ کلی است و در آن، نه طبیعت موضوع، که افراد موضوع، مورد نظر است، مثل «انسان، زیانکار است». در این قضیه مراد آن است که «هر انسانی زیانکار است». قضایای کلی محذوف السّور را «مهمله» می نامند.
نیز، رجوع شود به:مهمل
اِهْمال (در لغت به معنی: فروگذاشتن و رهاکردن) در اصطلاح منطق، در برابر حصر، فروگذاشتن و ذکرنکردن «سور» در قضیه ای که موضوع آن لفظ کلی است و در آن، نه طبیعت موضوع، که افراد موضوع، مورد نظر است، مثل «انسان، زیانکار است». در این قضیه مراد آن است که «هر انسانی زیانکار است». قضایای کلی محذوف السّور را «مهمله» می نامند.
نیز، رجوع شود به:مهمل
wikijoo: اهمال
جدول کلمات
مترادف ها
عیاری، عمل شیطانی، جاخالی، اهمال، تمجمج
مسامحه، پشت گوش فراخی، سرسری، قصور، غفلت، اهمال، فراموشکاری، فرو گذاشت
فروگذاری، سرسری، غفلت، اهمال
اهمال، قصور در انجام امری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به ترکی می شود :
savsama
savsaklama
اِهمال
《 پارسی را پاس بِداریم》
فُروگُداری ( فُروگُذاری اَز فُروگُداشتَن ، فُروگُداریدَن )
فُروگُدارِش ( فُروگذارِش اَز فُروگذاشتَن ، فُروگُداریدَن )
وات" ذ " دَر پارسیِ میانه لَبیده می شُده وَلی دَر پارسی نو کارایی نَدارَد دُرُست تَر اَست اَز وات "د" بَهره بِبَریم مانَندِ :
... [مشاهده متن کامل]
بوذَن که پیش تَر بودَن گُفته می شُده.
اَز سویی گُداشتَن مانَندِ : گُریختَن ، گُسَستَن ، گُداختَن وَ . .
کارواژه ای پیش وَند دار وَ آمیزه ای ست :
گُداشتَن : گُ - داش - ت - اَن
گُ - : جُدا
داش : سِتاکِ زَمانِ گُزَشته
ت : نِشانِ گُزَشته
اَن : نِشانِ کَردَن ، اَنجام دادَن
فُرو - : اَز بالا به سوی پایین ، مینه یِ اِنگارِشی دَر اینجا :سوء ، بَد، دَش
فُروگُداشتَن : آنچه داشتَن اَز خودجُدا کَردَن و به سوی پایین نَهادَن ، کاری را زَمین گُداشتَن یا نَهادَن
《 پارسی را پاس بِداریم》
فُروگُداری ( فُروگُذاری اَز فُروگُداشتَن ، فُروگُداریدَن )
فُروگُدارِش ( فُروگذارِش اَز فُروگذاشتَن ، فُروگُداریدَن )
وات" ذ " دَر پارسیِ میانه لَبیده می شُده وَلی دَر پارسی نو کارایی نَدارَد دُرُست تَر اَست اَز وات "د" بَهره بِبَریم مانَندِ :
... [مشاهده متن کامل]
بوذَن که پیش تَر بودَن گُفته می شُده.
اَز سویی گُداشتَن مانَندِ : گُریختَن ، گُسَستَن ، گُداختَن وَ . .
کارواژه ای پیش وَند دار وَ آمیزه ای ست :
گُداشتَن : گُ - داش - ت - اَن
گُ - : جُدا
داش : سِتاکِ زَمانِ گُزَشته
ت : نِشانِ گُزَشته
اَن : نِشانِ کَردَن ، اَنجام دادَن
فُرو - : اَز بالا به سوی پایین ، مینه یِ اِنگارِشی دَر اینجا :سوء ، بَد، دَش
فُروگُداشتَن : آنچه داشتَن اَز خودجُدا کَردَن و به سوی پایین نَهادَن ، کاری را زَمین گُداشتَن یا نَهادَن
در پارسی پهلوی
�سودگ�
�سودگ�
تفریط. مهملی
اهمال: سستی کردن در کاری
احمال:جمع حمل - بر دوش کشیدن
احمال:جمع حمل - بر دوش کشیدن
فروگذاشتن ، سستی کردن در کار ها 🧞♂️🧞♂️
تنبلی کردن در کارها
در پهلوی " سودگ " برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
کم کاری