اهل فراش

لغت نامه دهخدا

اهل فراش. [ اَ ل ِ ف ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مریض و ذی فراش. ( آنندراج ). در بسترافتاده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مریض و ذی فراش

پیشنهاد کاربران

بپرس