اهل دیوان

لغت نامه دهخدا

اهل دیوان. [ اَ ل ِ دی ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مشیر دولت و وزیر سلطنت. ( آنندراج ). دیوانی. مستخدم دیوان. کسی که در دستگاه دولت وظیفه ای دارد.

فرهنگ فارسی

مشیر دولت و وزیر سلطنت

پیشنهاد کاربران

اهل دیوان ؛ از مستخدمین دولت. ( یادداشت مؤلف ) . درباریان. عمال حکومت :
سراسر اهل دیوان همچو گرگند
بحمداﷲ نه گرگی ، گوسپندی.
سوزنی.
گویند مرا چرا گریزی
از صحبت و کار اهل دیوان
گویم زیرا که هوشیارم
دیوانه بود قرین دیوان.
محمد عبده
اهل دیوان: دیوانیان.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵۱۴ ) .

بپرس