اهل بصیرت

لغت نامه دهخدا

اهل بصیرت. [ اَ ل ِ ب َ رَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانا. صاحب نظر. ( آنندراج ). و رجوع به اهل شود.

فرهنگ فارسی

دانا . صاحب نظر

پیشنهاد کاربران

اهل بینش ؛ مردم بصیر و بینا. اهل بصیرت :
ای چشم و چراغ اهل بینش
مقصود وجود آفرینش.
نظامی.
اولوالابصار
اهل تمیز ؛ اهل دانش. دانشمند. بافضل باهوش و کیاست. اهل بصیرت : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 20 ) . اهل تمیز را اندک ازبسیار کافی بود. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 285 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند زبن عبدالعزیز.
( بوستان ) .
وگر بی تکلف زید مالدار
که زینت بر اهل تمیز است عار.
( بوستان ) .
دنیا پلی است رهگذر دار آخرت
اهل تمیز خانه نگیرند برپلی.
سعدی.
خرد باشد به چشم اهل تمیز
که بزرگی بود بدین قدرش.
سعدی.

اهل بصیرت:صاحب بینش.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ) .

بپرس