اهسته رو
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
مترادف ها
اهسته رو، زحمتکش
شل، اهسته رو، نرم، قابل انحناء
کند، تنبل، اهسته رو، بطی ء، کساد، لش، گرانجان
اهسته رو، گربه وار
اهسته رو، سرد ومرطوب، بی حرارت، تروچسبناک
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به ترازی که دهقانین در جلو اب به خویر که زراعت شده می بندند تا سرعت اب خاک را از زمین نبرد و مخفف ان اِسترو است