اهخته

لغت نامه دهخدا

( آهخته ) آهخته. [ هَِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) آهیخته. آخته. آهنجیده. لنجیده. برکشیده. کشیده. بیرون کرده. برآورده. مسلول. مُشهَّر. افراخته. افراشته :
رزبان برزد سوی رز گامی را
غرضی را و مرادی را، کامی را
برگرفت از لب رف [ آنگه ] جامی را
بر لب جام نگاریده غلامی را
داده در دستش آهخته حسامی را
بر دگر دستش جامی و مدامی را.
منوچهری.
|| برانگیخته. برافژولیده. تحریض شده :
بیازم بدین کار ساسانیان
چو آهخته شیری که گردد ژیان
ز دفتر همه نامشان بِسْتُرَم
سر تخت ساسان به پی بسپرم.
فردوسی.
و رجوع به آهختن شود.

فرهنگ فارسی

( آهخته ) ( اسم ) ۱ - کشیده بر کشیده بیرون آورده . ۲ - بر انگیخته تحریص شده .

فرهنگ عمید

( آهخته ) برکشیده، برآورده، آهیخته، آخته: غمزهٴ ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ / زلف جانان از برای صید دل گسترده دام (حافظ: ۶۲۲ ).

پیشنهاد کاربران

مسلول. [ م َ ] ( ع ص ) شمشیر برکشیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . برکشیده شده و برآورده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ) . آهیخته. کشیده. برآهیخته. آخته. آهخته. برکشیده ( تیغ و جز آن ) . برهنه. عریان. مُشهَّر. هر چیزی کشیده شده. ( دهار ) : شمشیر رعایت جمهور و حمایت ثغَور از نیام عزیمت و شهامت او مسلول گردد. ( جهانگشای جوینی ) . و از جانبین کمان و تیر معزول شد و کارد و شمشیر مسلول. ( جهانگشای جوینی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نه زور بازوی سعدی که دست و پنجه شیر
سپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول.
سعدی.
- سیف مسلول ؛ شمشیر برهنه که برکشیده شده باشد از نیام. ( آنندراج ) ( غیاث ) .

بپرس