اهبنقاع. [ اِ ب ِ ] ( ع مص ) بنشست ِ هبنقعه نشستن و آن نشستن بر پی پاشنه پای باشد یا هر دو پای را واداشته و هر دو ران را بشکم چسبانیده بر سرین نشستن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). بر سر انگشت نشستن در وقت چیزی خواستن. ( المصادر زوزنی ).