وانگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه را
هم قوقه و هم انگله شاهوار کرد.
خاقانی.
چون قدح گیری در ایوان آسمان گوید ترامشتری بربسته زلف و برگشاده انگله.
ظهیر فاریابی ( از فرهنگ جهانگیری ).
پیکان انگله کله از تارک کیوان برداشتی. ( تاج المآثر ).افلاک چیست خاسته گرد سپاه اوست
خورشید چیست انگله ای بر کلاه اوست.
؟ ( از فرهنگ سروری ).
|| حلقه ای که تکمه و گوی را از آن بگذرانند. ( از برهان قاطع ). سر عروه. ( ابوالفتوح رازی ). حلقه ای کوچک که گوی گریبان را در آن داخل کنند. ( غیاث اللغات ). بند باشد که بر گریبان پیراهن ( و فرجی ) و قبا نهند. ( صحاح الفرس ). مادگی مقابل گوی. المک. ( یادداشت مؤلف ) : زان جامه یاد کن که بپوشی به روز مرگ
کو را نه بادبان و نه گوی و نه انگله.
کسایی ( ازصحاح الفرس ).
من دریده جیب و اندر گردن آن سیمتن دستها افکنده درهم همچو گوی و انگله.
مسعودسعد.
گوی از انگله بگشاده و از غایت لطف ماه بر چرخ شده بسته آن سینه و بر.
سنایی.
از شکفه شاخسار جیب گشاده چو صبح ساخته گوی انگله دانه درِّ خوشاب.
خاقانی.
انگله پیراهن را برای آن عروه گویند که بر طرف باشد. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 277 ).در انگله های زلف مشکینْت
افکنده زمانه گوی دلها.
خلاق المعانی ( از فرهنگ سروری ).
گر انگله چون خاتم آرم بسر انگشت صد ملک سلیمانم درزیر نگین باشد.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 57 ).
حلقه انگله جیب بگوش از ازل است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود.
نظام قاری ( دیوان ص 61 ).
انگله با گوی صوف موج زن در اتصال حلقه ای گویی بگوش موج دریا می کنند.
نظام قاری ( دیوان ص 58 ).
چفت زلفین بدر آن انگله و گوی بودبخیه ها جمله در آن باب مثال مسمار.
نظام قاری ( دیوان ص 12 ).
|| کسی که مکروه طبع باشد و مفارقت نکند. انگل. و گران انگله در بیت زیر ظاهراًسخت ناخوشایند و مکروه طبع است : ای هجر گران انگله وقت سفر تست بیشتر بخوانید ...