انگشت نهادن

لغت نامه دهخدا

انگشت نهادن. [ اَ گ ُ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از اعتراض کردن و عیب گرفتن. ( برهان قاطع ). اعتراض کردن بر قول کسی. نابود انگاشتن. عیب گرفتن. دخل و اعتراض کردن. ( ناظم الاطباء ). خرده گرفتن. آهو گرفتن. عیب آوردن. ( از مجموعه مترادفات ص 253 ). || ( اِ مرکب ) انگشت دشنام. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترکیبات انگشت شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) انگشت نهادن بر ... ۱ - انتخاب کردن آن انگشت گذاشتن . ۲ - اعتراض کردن بر... ایراد گرفتن بر...

پیشنهاد کاربران

بپرس