انگشبه

لغت نامه دهخدا

انگشبه. [ اَ گ َ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) برزیگر صاحب سامان. سوداگر صاحب مایه. ( از برهان قاطع ). برزگری محتشم. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). برزیگری بود که او را سرمایه نیک بود و رهیان و کارکنان بسی بودش. ( فرهنگ سروری ). این کلمه را در فرهنگ اسدی نخجوانی بدین صورت برزگری ضبط کرده و در برهان نیز انگشبه بدین معنی است. سایر فرهنگهای دسترس من نیز جز رشیدی انگشبه ثبت کرده اند ولی در نسخه اسدی پاول هورن نسخه بدل انگشته دارد و در برهان نیز انگشته را باز در جای خود به همین معنی ضبط کرده. در رشیدی تنها انگشته دارد و بی شک انگشته با تاء مثناة صحیح است چه گذشته از اینکه این دو صورت ، انگشبه و انگسبه در زبان ما گران و سنگین و دور از روح و چم فصاحت فارسی است ، کلمه انگشت را در قافیه نظامی بهمین معنی آورده است در این صورت جای شبهه ای در مصحف بودن انگشبه و انگسبه نمی ماند. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به انگشته و انگشت شود.

پیشنهاد کاربران

سلیم
انگشبه: ههکن ست کوتاه شده انگشت به باشد که نشان از فرد شگفت زده ست.
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشبه او را نه عدد بود نه مره
شعری ست از شاه شاعران رودکی سمرقندی، در راه نیشابور روستایی دیدم که انگشت به دهان ماندم چون خوبی اش را نه به سنجش نه به تکرار، نمی توانم را بگویم.

بپرس