انگام

لغت نامه دهخدا

انگام. [ اَ ] ( اِ ) موسم. وقت. هنگام. ( از برهان قاطع ) ( ازآنندراج ). هنگام و وقت. ( ناظم الاطباء ) :
چه انگام سرسبزی تست و شهری
سیه گشته زین ماتم ناگهانی.
کمال اسماعیل ( از انجمن آرا ).
ای به انگام شداید کرمت عدت من
وی بهر حال مربی و ولی نعمت من.
کمال اسماعیل.
همه ثابت قدم انگام کوشش
همه در وقت راحت لذت افزای.
کمال اسماعیل ( در تعریف دندان ).

فرهنگ فارسی

هنگام

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ. ) هنگام .

فرهنگ عمید

= هنگام

پیشنهاد کاربران

بپرس