آشکار است که {اندیشیدن} از دو بخشِ {ان} و {دیشیدن} ساخته شده است.
در اینجا ما برایِ پیشوندِ {ان} چند زانیک ( =حالت ) داریم:
1 - نفی کننده/نیچ کننده است.
2 - نشان دهنده یِ {انبوهی/تجمع} است.
... [مشاهده متن کامل]
3 - به چَمِ {درون} است. ( در این باره هنوز آشکار نیست که آیا این پیشوند چنین کاربردی داشته یا نه. ولی چند واژه در اوستایی داشتیم که گویا پیشوندِ {هَن} چونان کاربردی را داشته )
ریشه شناسیِ {دیشیدن} کمی سخت است. می توانیم به واژگان دیگر و هَمچَم سر بزنیم:
ما واژه یِ {اَنگاشتن/اِنگاشتن} را داریم که از پیشوندِ {ان} به همراهِ {گاشتن} ساخته شده است.
نیاز است گفته شود که {گاشتن} با بُنِ کنونیِ {گار}، در پیوند است است با {کار} که {کار} در گذشته افزون بر {کردن/کنش}، چَمِ {آفریدن/ساختن} نیز داشته است.
از این روی، گمان می شود در اینجا {ان}پیشوند است که به فِتاد ( =مورد ) دوم یا سوم ( نشان دهنده تجمع یا درون ) نشان دارد.
به گمانم ما درباره یِ {اندیشیدن} نیز ساختارِ همانندی با {انگاشتن} داریم. {دیشیدن} به چَمِ {ساختن/آفریدن} است و از این روی، گمانه یِ کاربرِ گرامی و بزرگوار، /فرتاش/، که می فرمودند {دیشیدن} همان {دیسیدن} است، نگاه این تن نیز هست. ( در یکی از پیام های ایشان، به این نشانش فرمودند ) در اینجا ما دگرگونیِ آواییِ {س/ش} را داشته ایم.
پیشوندِ {ان} هم باز یا به چَمِ {درون} است یا پیشوندِ نشانگرِ {تجمع}. که در این باره باید بیشتری بررسی شود.
پشتوانه:
فرتوری که درباره یِ واژه یِ {کار} داریم، از نِبیگِ {فرهنگ واژه های اوستا ) است در رویه یِ 356 یا 358 ( یکی از این دو )
بِدرود!
بجز انگار ( که یک قید است ) انگاشتن باید برداشت ذهن از تصویری که می بینیم باشد، زیر جامه صراحی رو قایمکی می برده و مردم اون صراحی و کتاب فرض می کردند "صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند"
پندار نیازی به سابجکت ندارد که دیده شود، و تصور یعنی تصویر سازی بدون مشاهده ، یعنی خیالبافی، یعنی تصور یعنی توهم زدن که متاسفانه خیلی از مردمان زمانه به دردش مبتلا هستند و
... [مشاهده متن کامل]
اون که انگار بود و یه چیزی می دیدند باز برداشتن از صراحی زیر پیرهن حافظ غلط بود. وای بر زمانی که چیزی هم ندیدند و خودشون سرهم کردن و قبولش کنن
و لا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ
بر چیزی که بدان آگاهیت نباشد اتکا مکن
ان یتبعون الا الظن و. . .
پیروی نمی کند مگر از خیالات
اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم:
بطور گسترده از گمان بپرهیزید چرا که برخی گمان ها [ممکن است] گناه باشند.
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ
آنگاه که زبانی به همدیگر القا میکردید و دهان به دهان میگفتید آنچه شما را بدان هیچ آگاهی و علمی نبود و درست و صحیح می پنداشتید، و این نزد خد [برایتان] بسیار سنگین است.
فرض کردن حساب کردن تلقی کردن
بررسیِ تکواژهایِ انگاشتن:
اَن - گاش - تَن: با بُن کنونیِ ( انگار:اَن - گار )
1 - پیشوندِ ( اَن یا هَن )
2 - کارواژه ( گاشتن/کاشتن ) با بُن کنونیِ ( گار ) ؛در بسیاری از کارواژه ها هنگام ترادیسِش به بُن کنونی با دگرگونیِ آواییِ ( ش/ر ) روبرو می شویم:
... [مشاهده متن کامل]
بمانندِ پنداشتن/پندار، داشتن/دار، گذشتن/گذر، کاشتن/کار و. . .
نکته: درباره پیشوندِ ( اَن یا هَن ) باید گفت که این پیشوند به درستی در پیشاپیشِ کارواژه ( گاشتن ) جای گرفته تا معنایِ ( فرض کردن ) را نشان دهد، چنانکه در زبانِ آلمانی نیز کارواژه یِ ( annehmen ) با تکواژِ پیشوندیِ ( an ) و کارواژه یِ ( nehmen :گرفتن ) معنایِ ( فرض کردن ) را نشان می دهد.
( درباره پیشوندِ ( اَن یا هَن ) شاید اگر روزی وقت کنم، بیشتر خواهم نوشت و تنها در اینجا به این نکته بسنده می کنم که پیشوندِ ( اَن یا هَن ) با پیشوندِ ( هم ) معنای یکسانی ندارد ) .
ریشه یابی انگاشتن
انگاشتن = انگ اشتن = انگ هشتن = انگ ( نشان یا قصد و اراده ) هشتن ( وارد آمده ؛ هستن شده ؛ وجود داشتن )
پس انگاشتن به مانای نشان آمده می باشد = یعنی آنچه که به من نمایان شد = به خیال آمده
... [مشاهده متن کامل]
به واژه انگاره و انگیزه و هیختن ( در آهیختن یا فرهیخته ) رجوع شود
افسوسانه بسیاری از پیام های من در سایت درج نمی شود
انگ = نشان
برای نمونه انگیزه به مانای انگ ایزه ( ایز لاتین یا هست اریایی ) = نشان شده = انچه که شما را به سوی نشانی میبرد
سرهنگ = سر هنگ = سر ( بزرگ؛ بالا مقام ) هنگ ( نشان دار یا دارای اراده یا تصمیم ) => سرهنگ یعنی کسی که تصمیمات بزرگ میگیرد یا اجازه آنرا دارد
آهنگ = آ هنگ = آ پسوند فراوانی هنگ ( میل و خواست و اراده ) => آهنگ = قصد و اراده
hung up = یعنی هنگ کردن امروزه خودمون که میگیم سیستم هنگ کرد یعنی از تصمیم گیری خارج شد => یعنی توانایی اراده را از دست داده است => هنگ کردم = یعنی به فکر نمیرسه یعنی نمیتونم تصمیمی بابتش بگیرم.
فرهنگ = فر هنگ = فر ( شکوه ) هنگ ( اراده یا خواست یا تصمیم یا برآمده = شده ) یعنی شکوه و زیبایی ای که از میل و خواست مردم ریشه گرفته باشد
فرهیخته = فر هیخته = فر = شکوه و هیخته یعنی برآمده=تبدیل شدن=> فرهیخته به مانای خودرا به شکوه رساندن است
به هیختن / هنگ یا انگ ( نشان یا ارده / میل و تصمیم ) رجوع شود
به فلانی انگ زدن یعنی به فلانی نشان زدن = نشانه دار کردن یا لکه دار کردن کسی = پس انگاشتن یعنی به نشان آمدن یا خیال رسیدن
انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن.
م. ث
بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟
ظن بردن