انگارش


معنی انگلیسی:
imagination, mathematics

لغت نامه دهخدا

انگارش. [ اَ / اِ رِ ] ( اِمص ) انگاردن. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ )انگارده. افسانه. سرگذشت. ( برهان قاطع ). افسانه. قصه. سرگذشت. انگارده. || افسانه گو. || نامه اعمال. ( ناظم الاطباء ). || علوم انگارش ، علوم وهمیه. علوم فرضیه. علوم ریاضی. ( یادداشت مؤلف ) : چنانکه شکلها و چنانکه شمار از جهت آن حالهایی که اندر علم انگارش دانند. آن علم ، علم ریاضی است. ( دانشنامه علائی چ خراسانی ص 70 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) پندار وهم گمان . یا علم انگارش علم ریاضی .

فرهنگ عمید

۱. پندار، وهم، گمان.
۲. (اسم ) قصه، افسانه.
۳. (اسم ) [قدیمی] علم ریاضی، ریاضیات.

پیشنهاد کاربران

منبع. فرهنگ عمید
انگارش
از انگاردن می آید ، تخیل. خیال. وهم ( انگارشی یعنی تخیلی و خیالی )
اِنگارش، اِنگاری، که با کسره هستند با اَنگارش که با فتحه است فرق دارد اقای علی باقری عزیر
انگارش[اصطلاح ادبی ]:انگارش در اصطلاح نقد ادبی، واقعی پنداشتن جریان داستان از سوی خواننده و تماشاگر است. در این حالت، خواننده یا تماشاگر چنان تحت تأثیر دنیای داستان قرار می گیرد که با وجود علم به فرضی
...
[مشاهده متن کامل]
بودن رویدادها، خود را در تجربیات حسی و عاطفی داستان سهیم می یابد و بر این توهم که گویی همه چیز برای خودش رخ می دهد، گردن می نهد.

بپرس