انگارده

لغت نامه دهخدا

انگارده. [ اَ / اِ دَ / دِ ] ( ن مف ) پنداشته. تصورکرده. ( فرهنگ سروری ). پنداشته. تصورشده. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) افسانه و سرگذشت. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
- انگارده خر ؛ خریدار افسانه :
خواست کز پیش درم بگذرد از بیخبری
چون چنان دید شد از غم دل من زیر و زبر
بانگ برداشتم از غایت نومیدی عشق
گفتم ای عشوه فروشنده انگارده خر.
سنایی ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
|| افسانه گو. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. افسانه.
۲. داستان، قصه.
۳. سرگذشت.

پیشنهاد کاربران

بپرس