انگار کردن. [ اَ / اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب )فرض کردن. تقدیر کردن. شمردن. تصور کردن. پنداشتن. گرفتن. تقدیر کردن. انگاشتن. گمان کردن : انگار می کنم که ورنجستم. انگار کن اینجا خانه ماست ، اینجا هم مسجد. ( از یادداشتهای مؤلف ). و رجوع به انگار شود.
گمان کردن، پنداشتن، فرض کردنظن بردندر گویش بهابادی علاوه بر معنی فرض کردن به معنی ترک کردن یا فراموش کردن هم به کار می رود. مثلاشما کجا بودید؟ما را انگار کردید که به ما سر نمی زنید.+ عکس و لینک