انگار کردن


معنی انگلیسی:
to suppose

لغت نامه دهخدا

انگار کردن. [ اَ / اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب )فرض کردن. تقدیر کردن. شمردن. تصور کردن. پنداشتن. گرفتن. تقدیر کردن. انگاشتن. گمان کردن : انگار می کنم که ورنجستم. انگار کن اینجا خانه ماست ، اینجا هم مسجد. ( از یادداشتهای مؤلف ). و رجوع به انگار شود.

فرهنگ فارسی

فرض کردن ٠ تقدیر کردن ٠ شمردن انگاشتن ٠ گمان کردن ٠

پیشنهاد کاربران

گمان کردن، پنداشتن، فرض کردن
ظن بردن
در گویش بهابادی علاوه بر معنی فرض کردن به معنی ترک کردن یا فراموش کردن هم به کار می رود. مثلاشما کجا بودید؟ما را انگار کردید که به ما سر نمی زنید.

بپرس