انکسار

/~enkesAr/

مترادف انکسار: شکستگی، شکست، فروتنی

برابر پارسی: شکست، پراشیدن، شکسته شدن

معنی انگلیسی:
despondency, contrition, fracture, diffraction, refraction

لغت نامه دهخدا

انکسار.[ اِ ک ِ ] ( ع مص ) شکسته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) شکستگی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شکست. ( از لغات فرهنگستان ). انفصام. ( یادداشت مؤلف ) : ازاوزکند بگذشت برف بسیار بود و راه بسته بازگشت تا بوقت انکسار هوا. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || فروتنی و تواضع و خضوع. ( ناظم الاطباء ) :
جمله استادان پی اظهار کار
نیستی جویند و جای انکسار.
مولوی ( مثنوی ).
|| عجز و بی جانی.( ناظم الاطباء ). ضعف و فتور. ( یادداشت مؤلف ). || کم جرأتی. || ناامیدی و مأیوسی ودرماندگی. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فیزیک ) شکستن موج در عبور از محیطی به محیطی دیگر که در آن سرعت انتشار موج با سرعت آن در محیط اول متفاوت است. ( از دایرةالمعارف فارسی ).
- انکسار نور ؛ از دست دادن امتداد اصلی انواری که از محیط شفافی وارد محیط شفاف رقیق تر یا غلیظتر شوند. شکست نور. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.

فرهنگ فارسی

شکسته شدن ، شکستگی، فروتنی
۱ - ( مصدر ) شکسته شدن شکستن . ۲ - ( اسم ) شکستگی شکست . ۳ - فروتنی . جمع : انکسارات . یا انکسار نور. از دست دادن امتداد اصلی انواری که از محیط شفافی وارد محیط شفاف رقیق تر یا غلیظ تر شوند شکست نور.

فرهنگ معین

(اِ کِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شکسته شدن . ۲ - (اِمص . ) شکستگی .

فرهنگ عمید

۱. شکسته شدن، شکستگی.
۲. [مجاز] فروتنی.
* انکسار نور: (فیزیک ) تغییر جهت پرتو نور هنگام عبور یک مادۀ شفاف به مادۀ شفاف دیگر با غلظت متفاوت.

مترادف ها

fracture (اسم)
ترک، شکاف، شکست، شکستگی، انکسار

deflection (اسم)
انحراف، شکست، انحناء، پیچش، انکسار، خم سازی

refraction (اسم)
تخفیف، انحراف، تجزیه، شکست، انکسار

diffraction (اسم)
انکسار

فارسی به عربی

کسر

پیشنهاد کاربران

بپرس