انکب. [ اَ ک َ ] ( ع ص ) مرد بی کمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مردی که کمان همراه ندارد. ( از اقرب الموارد ). || مرد ستمگار وجفاکار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). متطاول ِ جائر.( از اقرب الموارد ). || شتر نکب رسیده لنگان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر نکب رسیده. ( از اقرب الموارد ). شتر مبتلا به بیماری نکب. ( ناظم الاطباء ). || مردی که در رفتار به یک طرف میل کند. ( آنندراج ). آنکه کژ رود از لنگی. ( مصادر زوزنی ). آن اشتر که از لنگی بر یک سو رود. ( مهذب الاسماء ). عادل عن الاستقامة لایقیم علی جهة واحدة. ( یادداشت مؤلف ). - امثال : الدهر انکب لایلب . ( مجمع الامثال میدانی ، از یادداشت مؤلف ).