انوک

لغت نامه دهخدا

انوک. [ اَ وَ ] ( ع ص ) گول. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ابله. ( المصادر زوزنی ). احمق. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). ج ، نَوکی ̍، نوک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ما اَنوَکَه ؛ چه احمق است آن و گفته نمیشود: اَنوِک بِه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

انوک. [ اُ ] ( ع مص ) بزرگ شدن و سطبر گردیدن. || دراز شدن شتر. || دردمند گردیدن. || طمع کردن. || طلب کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= احمق

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

آنوک :
/کنایه از آدم احمق ، کودن/
از روى بخشندگى, بخشاینده ، مهربان
به نرمى ، رئوف ، بخشنده

بپرس