انهی

لغت نامه دهخدا

انهی. [ اِ ها ] ( ع ص ) نعت تفضیلی است. نهی کننده تر: در حدیث است ، قیل من خیرالناس یا رسول اﷲ قال آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنکر.

انهی. [ اِ ] ( ع مص ) ممال انهاء. انها. خبر دادن. پوشیده خبر دادن : مقرر گشت که هیچ خانه نیست بر آنجمله که انهی کرده بودند. ( تاریخ بیهقی ). او را سوگند داده آمده است که آنچه رود پوشیده انهی کند. ( تاریخ بیهقی ). خوارزمشاه بنده را بخواند و گفت تو که صاحب بریدی شاهد حال بودی چنانکه رفت انهی کن. ( تاریخ بیهقی ).
زبان سوسن آزاد و چشم نرگس را
خواص نطق و نظر داد بهر انهی را.
انوری.
رجوع به انها و انهاء شود.

انهی. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نَهی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

انهائ : (زبان سوسن آزاد و چشم نرگس را خواص و نطق داد بهر انهی را. )
جمع نهی

فرهنگ عمید

= انها

پیشنهاد کاربران

انهی= جاسوسی : ( زبان سوسن آزاد و چشم نرگس را خواص و نطق داد بهر انهی را

بپرس