انملاق

لغت نامه دهخدا

انملاق. [ اِ م ِ ] ( ع مص ) نرم و تابان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). هموار شدن. ( غیاث اللغات ). نسو شدن. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || دوستی و چاپلوسی و لطف نمودن. ( غیاث اللغات ). || خلاص یافتن. ( غیاث اللغات ). || گم شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گم شدن و غایب و ناپدید شدن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گذشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران