انقیاس.[ اِ ] ( ع مص ) اندازه پذیرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روان شدن بر قیاس و مانند آن شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). قیاس پذیرفتن چیزی. ( یادداشت مؤلف ).