انقلاع

لغت نامه دهخدا

انقلاع. [ اِ ق ِ ] ( ع مص ) برکنده شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) از بیخ برکندگی. ( ناظم الاطباء ). برکندگی : و بحقیقت سبب ظلم و فتک و ناپاکی ایشان دولت سلطان را سبب انقلاع بودند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

۱- (مصدر ) برکنده شدن از بیخ کنده شدن از بیخ بر آمدن از ریشه در آمدن . ۲ - ( اسم ) بر کندگی .

فرهنگ معین

(اِ قِ ) [ ع . ] (مص ل . ) برکنده شدن ، از بیخ برکنده شدن .

فرهنگ عمید

برکنده شدن، از بیخ وبن کنده شدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس