انقلابی
/~enqelAbi/
مترادف انقلابی: چریک، مبارز، اخلالگر، شورشگر، شورشی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
برنگ خون، قرمز، سرخ، قزل، انقلابی
تحولی، انقلابی، تحویلی، دارای دوره تحول کوتاه
چرخشی، انقلابی، انقلاب اور
انقلابی
فارسی به عربی
احمر , ثوری
پیشنهاد کاربران
خیزشی و خیزشگر هم درست هست، چون این واژه کاربرد سازگار هم دارد. به ویژه در پیشرفت ناگهانی در یک پیشه و فناوری.
جدید و متفاوت
انقلابی به کسی اطلاق میشود نوع گرا باشد مداوم از تغییر شگرف، سریع و آنی حمایت می کند