انقلاب منفعل یا انقلاب بی کنش ( به انگلیسی: Passive revolution ) به تغییر شکل ساختارهای سیاسی و نهادی بدون فرآیندهای اجتماعی قدرتمند توسط طبقات حاکم به منظور حفظ خود گفته می شود. این کلمه توسط آنتونیو گرامشی سیاستمدار و فیلسوف مارکسیست در خلال دورۀ میان دوجنگ وضع شده است.
... [مشاهده متن کامل]
انقلاب منفعل یک بازسازمان دهی تدریجی اما مستمر دولت و اقتصاد به منظور حفظ قدرت نخبگان از طریق ترکیب کردن و خنثی سازی قدرت گروه های متخاصم به صورت تغییر شکل آن ها به شرکا را توضیح می دهد که همۀ این ها بدون فائق آمدن بر تناقضات اجتماعی بنیادی صورت می گیرد. گرامشی استدلال می کند که هنگامی که یک گروه اجتماعی فاقد قدرت برای به وجود آوردن هژمونی است، به جای آن راهی را انتخاب می کند منافع و نیازهای آن «به صورت قانونی، به شیوه ای رفرمیستی در دوز کم ارضا شود، به روشی که امکان حفظ موقعیت سیاسی و اقتصادی طبقۀ حاکمۀ کهنه وجود داشته باشد. » این امر «از ورود توده های مردمی به تجربۀ سیاسی دورانی مشابه با آنچه که در فرانسه در سال های ژاکوبنیسم رخ داد جلوگیری می کند. »
گرامشی از «انقلاب منفعل» در بافتارهای متنوعی یا معانی اندکی متفاوت استفاده می کند. استفادۀ اولیه از این ترم برای مقایسه کردن تغییر شکل منفعل جامعۀ بورژوایی در ایتالیای سدۀ ۱۹ با فرآیند انقلابی فعالانۀ بورژوازی در فرانسه است. در حالی که مورد فرانسه توسط گرامشی به عنوان انقلابی اصیل لحاظ شده که به وسیلۀ نیروهای اجتماعی هدایت شده است، مورد ایتالیا «نخبه محور» بوده است؛ فرآیند مدرنیزاسیون که ترتیبات اجتماعی قدرت را در ایتالیا مختل نکرد، اما در عوض از طرف طبقات نخبه به مدرن سازی آن اقدام کرد تا موقعیت آن ها حفظ شود. دگرگونی توصیف شده ناگهانی نیست، بلکه آهسته است و دگردیسی تدریجی می تواند طی سال ها یا نسل ها به انجام برسد.
گرامشی علاوه بر مقایسۀ انقلاب فرانسه با مورد ایتالیا، همچنین فاشیسم ایتالیایی را نیز با مفهوم انقلاب منفعل مرتبط می سازد.
گرامشی همچنین از این ترم برای جهش های ناگهانی ساختارهای تولید اقتصادی سرمایه داری استفاده می کند که او آن را در درجۀ اول در توسعۀ نظام کارخانه ای ایالات متحده در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تشخیص داد. انقلاب منفعل توسط گرامشی به صورت مشخص به عنوان فرآیند نخبگی تجدید ساختار دولت در ایتالیا تشریح شد، اما به عنوان یک چهارچوب تحلیلی برای مشاهدۀ دیگر گذارهای به مدرینتۀ سرمایه داری مورد استفاده قرار گرفت.
... [مشاهده متن کامل]
انقلاب منفعل یک بازسازمان دهی تدریجی اما مستمر دولت و اقتصاد به منظور حفظ قدرت نخبگان از طریق ترکیب کردن و خنثی سازی قدرت گروه های متخاصم به صورت تغییر شکل آن ها به شرکا را توضیح می دهد که همۀ این ها بدون فائق آمدن بر تناقضات اجتماعی بنیادی صورت می گیرد. گرامشی استدلال می کند که هنگامی که یک گروه اجتماعی فاقد قدرت برای به وجود آوردن هژمونی است، به جای آن راهی را انتخاب می کند منافع و نیازهای آن «به صورت قانونی، به شیوه ای رفرمیستی در دوز کم ارضا شود، به روشی که امکان حفظ موقعیت سیاسی و اقتصادی طبقۀ حاکمۀ کهنه وجود داشته باشد. » این امر «از ورود توده های مردمی به تجربۀ سیاسی دورانی مشابه با آنچه که در فرانسه در سال های ژاکوبنیسم رخ داد جلوگیری می کند. »
گرامشی از «انقلاب منفعل» در بافتارهای متنوعی یا معانی اندکی متفاوت استفاده می کند. استفادۀ اولیه از این ترم برای مقایسه کردن تغییر شکل منفعل جامعۀ بورژوایی در ایتالیای سدۀ ۱۹ با فرآیند انقلابی فعالانۀ بورژوازی در فرانسه است. در حالی که مورد فرانسه توسط گرامشی به عنوان انقلابی اصیل لحاظ شده که به وسیلۀ نیروهای اجتماعی هدایت شده است، مورد ایتالیا «نخبه محور» بوده است؛ فرآیند مدرنیزاسیون که ترتیبات اجتماعی قدرت را در ایتالیا مختل نکرد، اما در عوض از طرف طبقات نخبه به مدرن سازی آن اقدام کرد تا موقعیت آن ها حفظ شود. دگرگونی توصیف شده ناگهانی نیست، بلکه آهسته است و دگردیسی تدریجی می تواند طی سال ها یا نسل ها به انجام برسد.
گرامشی علاوه بر مقایسۀ انقلاب فرانسه با مورد ایتالیا، همچنین فاشیسم ایتالیایی را نیز با مفهوم انقلاب منفعل مرتبط می سازد.
گرامشی همچنین از این ترم برای جهش های ناگهانی ساختارهای تولید اقتصادی سرمایه داری استفاده می کند که او آن را در درجۀ اول در توسعۀ نظام کارخانه ای ایالات متحده در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تشخیص داد. انقلاب منفعل توسط گرامشی به صورت مشخص به عنوان فرآیند نخبگی تجدید ساختار دولت در ایتالیا تشریح شد، اما به عنوان یک چهارچوب تحلیلی برای مشاهدۀ دیگر گذارهای به مدرینتۀ سرمایه داری مورد استفاده قرار گرفت.