لغت نامه دهخدا
- انقضاء اجل ؛ منقضی شدن مدت. سرآمدن مهلت. ( یادداشت مؤلف ).
- انقضاء مدت ؛ سر آمدن. بسر آمدن. انصرام آن. ( از یادداشت مؤلف ).
فرهنگ معین
مترادف ها
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء
راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب
الحاد، خطا، زوال، مرور، انقضاء، لغزش، گذشت زمان، استفاده از مرور زمان، انحراف موقت، ترک اولی، خطابه خواندن
انقضاء
انقضاء، بازدم، دم براوردگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سچش ( səceƨ )