انفعالی
/~enfe~Ali/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
تابع، بی حس، تاثر پذیر، غیر فعال، بی حال، انفعالی، مجهول، کنش پذیر، دستخوش عامل خارجی، مطیع و تسلیم
انفعالی، واکنشی، واکنش دار
پیشنهاد کاربران
پذیرش گفتار دیگران بدون چون وچرا
به معنی اینکه :
خودشان در آن نقشی ندارند.
خودشان در آن نقشی ندارند.
غیر ارادی، تابع تصمیم دیگران یا تصمیم با دیگران بودن، تسلط امور بر ما یا تسلط نداشتن بر امور
تابع تصمیم دیگران بودن، باقدرت ومستقل عمل نکردن، تصمیمات رابه دیگران واگذاردن
برایش فعالیت فیزیکی انجام نشود
نا خواسته نا خود جوش
قبول نکردن وظایف به صورت خجالتی یا شرمندگی
غیر ارادی
مبتنی بر خواسته های دیگران نه تصمیم گیری و ارادة شخصی .