انفساح

لغت نامه دهخدا

انفساح. [ اِ ف ِ ] ( ع مص ) فراخ گردیدن سینه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). انشراح صدر. ( از اقرب الموارد ). گشاده دل شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گشاده شدن دل. ( مصادر زوزنی ). || گشاده گردیدن جای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فراخ شدن و اتساع یافتن مکان. ( از اقرب الموارد ). فراخ شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ).

فرهنگ فارسی

فراخ گردیدن سینه ٠ گشاده دل شدن ٠ یا گشاده گردیدن جای ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس